روایتی از ناراحت شدن یک شهید

میعادگاه : کـــرج . محمدشهر . ابتدای عباس آباد.بیت المهــــــــدی (عج

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3414
:: کل نظرات : 51

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 7
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز :
:: باردید دیروز :
:: بازدید هفته :
:: بازدید ماه :
:: بازدید سال :
:: بازدید کلی :
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 25 دی 1392

این روزها که پای درد دل مادران شهدا می‌نشینی، دلی پر خون از اوضاع فرهنگی جامعه و به ویژه حجاب دارند؛ آنها می‌گویند: «وقتی زن‌های بی‌حجاب را می‌بینیم، وقتی بی‌بند و باری را می‌بینیم انگار به قلب‌مان خنجر می‌زنند» این مادرها حق دارند؛ آخر جگرگوشه‌هایشان در راه حفظ دین اسلام تکه‌تکه شدند.

فرزندان همین مادران روزهایی که در شهر ما زندگی ‌کردند، همین‌گونه بودند؛ آنها سلامت خانواده و جامعه اسلامی را می‌خواستند و به همین خاطر جانشان را فدا کردند و از بازماندگان خواستند که نگذارید خون ما پایمال شود.

در ورق زدن برگ‌هایی از سیره شهدا می‌خوانیم نکته‌هایی را که دیدن صحنه‌هایی در جامعه روی شانه‌هایشان از کوه هم سنگین‌تر بوده...

نمونه‌ای از این دغدغه را در خاطره‌ای از شهید «ابراهیم امیرعباسی«می‌خوانیم؛ شهیدی که در روزهای آغازین جنگ رتبه اول نقشه‌خوانی را کسب کرد و در بحث شناسایی بی‌نظیر بود؛ یکی از دوستان آن شهید این گونه روایت می‌کند:

«یه روز با پسر هفت ساله‌ام می‌رفتیم، توی پیاده رو ابراهیم رو دیدیم همین طور که احوالپرسی می‌کردیم، دیدم صورت ابراهیم سرخ شد و روش رو برگردوند، فهمیدم از یه چیزی ناراحت شده! یه نگاهی به پشت سرم انداختم، دیدم یه زن بدحجاب با یه سر و وضع ناجور کنار باجه‌ی تلفن ایستاده! صدای ابراهیم منو به خودم آورد. داشت با ناراحتی می‌گفت: غیرت شوهرش کجا رفته؟ غیرت پدرش کجاست؟ برادرش غیرت نداره؟ بعدش هم سرشو آورد بالا و با حال عجیبی گفت: خدایا! تو شاهد باش که ما حاضر نیستیم چنین صحنه‌هایی ببینیم».

و این درد تمامی ندارد تا زمانی که به خود بیاییم و بدانیم که در چه راهی قرار گرفتیم؛ و در ادامه گوشه‌ای از وصیت‌نامه شهید «سعید زقاقی» می‌خوانیم :

مادرم زمانی که خبرشهادتم را شنیدی گریه نکن

زمان تشیع و تدفینم گریه نکن

زمان خواندن وصیت نامه‌ام گریه نکن

فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می‌کنند و زنان ما عفت را؛

 وقتی جامعه ما را بی‌غیرتی و بی‌حجابی گرفت مادرم گریه کن که اسلام در خطر است».

 

منبع:جام




:: موضوعات مرتبط: ایثـار و شهادت , ,
:: بازدید از این مطلب : 2214
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
مطالب مرتبط با این پست

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
شکر ،خدارا که درپناه حسینم(ع)،گیتی ازاین خوبتر،پناه ندارد........................... ....هرکسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت/ زان میان پروانه را در اضطراب انداختی / گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما / سایه دولت بر این کنج خراب انداختی.../ اللّهم عجّل لولیّک الفرج........ ...با عرض سلام و تحیّت خدمت شما بازدید کننده گرامی به اطلاع می رساند که """برنامه ی هفتگی هیئت کربلا (محمدشهر- عباس آباد - کرج ) به شرح ذیل می باشد: پنجشنبه شب ها ساعت21 با مداحی " حاج رحمــــــــان نـوازنـــــــی "/ لازم به توضیح است مراسماتی که بصورت مناسبتی برگزار می گردد از طریق سامانه پیام کوتاه به اطلاع عموم بزرگواران می رسد. سامانه پیام کوتـــــــــاه این هیئت نیز با شماره 30008191000002 پل ارتباطی بین ما و شما می باشد.لطفا نقدها و پیشنهاد های خود را و همچنین پیامک های مهـــــــــدوی و دلنوشته هایتان را جهت انعکاس در این تارنما برای ما ارسال نمایید.ضمنا جهت عضویت در این سامانه عبارت * یازهرا * را به شماره فوق پیامک نمایید. التماس دعا.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه