میعادگاه : کـــرج . محمدشهر . ابتدای عباس آباد.بیت المهــــــــدی (عج

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
موضوعات
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
آخرین مطالب
دیگر موارد
آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 3414
:: کل نظرات : 51

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 7
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 283
:: باردید دیروز : 239
:: بازدید هفته : 3903
:: بازدید ماه : 12011
:: بازدید سال : 37596
:: بازدید کلی : 641080
نویسنده : گمنام
یک شنبه 27 مهر 1393

اردوی آموزشی زیارتی شاعران اهل بیت علیهم السلام در مشهد مقدس برگزار شد . به گزارش عقیق به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مجمع شاعران اهل بیت (ع) این اردو در دومین روز خود برنامه ها و جلسات خود را با شعر خوانی شاعران اهل بیت (ع) و سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مهدی پور آغاز کرد.

موضوع سخنرانی روز دوم اختصاص به حضرت جواد الائمه علیه السلام داشت. حجت الاسلام  مهدی پور ضمن اشاره به خصایل و کرامات حضرت به ارتباط قوی و پیوند ناگسستنی حضرت رضا علیه السلام و فرزندشان اشاره کرد . در ادامه مراسم شعرخوانی ها آغاز شد که در بخش اول شاعران چون رحمان نوزانی، سید جواد هاشمی، سید محمد حسینی و غلامرضا فاتحی  شعرخوانی کردند و پس از آنان شاعر و ذاکر اهل بیت (ع) جناب علی زمانیان با اشعاری در مدح امام هشتم علیه السلام به نغمه سرایی پرداخت.

در بخش دوم نیز شاعرانی چون سعید بیابانکی، حجت الاسلام و المسلمین شیخ رضا جعفری، سید محمد رستگار و استاد کلامی زنجانی با قرائت اشعار خود حاضران را بهره مند ساختند. گفتنی است این برنامه با حضور شاعران ، ذاکران و اساتیدی چون استاد حاج منصور ارضی، استاد محمدعلی مجاهدی، استاد احد ده بزرگی، استاد اکبر زاده، استاد خوش چهره، حجت الاسلام و المسلمین جواد محمد زمانی و حاج جواد حیدری همراه بود.

 دومین برنامه روز چهارشنبه کارگاه آموزشی شعر بود که با حضور استاد سیدمهدی حسینی برگزار شد. در این جلسه که از ساعت 18:30 آغاز شد، ابتدا تعدادی از شاعران جوان حاضر به شعرخوانی پرداختند و سپس بحث پیرامون زبان شعر هیئت با حضور جناب حسینی پی گرفته شد.

حسینی ضمن اشاره به لزوم یک دستی و پرهیز از چندگانگی زبان شعر هیئت، شعری را در فضای هیئات مذهبی موفق دانست که عامه فهم و خواص پسند باشد.

وی تعامل شاعر با مداح را لازم شمرد و اشاره کرد:گاه خوب است شاعر علاوه بر ارائه شعر به مداح، برای او فضاسازی نیز انجام دهد و پاره ای موارد را به او گوشزد نماید.

حسینی راهکار نجات بخش شعر هیئت را خلاقیت در زبان دانست و این مهم را از طریق کشف زوایای تازه در شعر و آشنایی زدایی ممکن شمرد.

در ادامه اشعار خوانده شده در این مراسم را بخوانید:

 

 

محمد علی حسین پور (خوزستان):


غیرت هر دو جهان بسته به ناموس شما
هر چه دریاست فدای اقیانوس شما
 ای مسیحای مسلمان من ای مرد بیا
که زمین پرشده از نغمه ی ناقوس شما
در شب تیره و خاکستری دهکده ها
پرتویی نیست به جز شعله ی فانوس شما
دیر شد آمدنت جلوه کن از هیبت غار
دور برداشته اکنون دقیانوس شما
و به سامان نرسیده است اگر امر ظهور
امر فرما که بیاییم به پابوس شما

محتشم آهسته تر غم در کمین زینب است
این غروب آفتاب پنجمین زینب است
کودکان در شوق یک ناباوری پر می زنند
چون همین آثار شادی بر جبین زینب است
مثل ذرات جهان خاموش باش و دل بده
با برادر گفتگوی آخرین زینب است
هر چه زیبایی است اینجا در بهشت کربلاست
کربلا با صد قبایل سرزمین زینب است
صبر با عمری حکومت بر دل اصحاب عشق
شصت و یک سال است اینجا خوشه چین زینب است
اینکه بر خاک زمین پاشیده اقیانوس نیست
مشک خالی یل ام البنین زینب است
شعله می بارد خدا سنگ ابابیل است این
 یا شرار خطبه های آتشین زینب است
کوه صبری را که بر دوش شترها می برند
حضرت سجاد زین العابدین زینب است
شرم این نامردمی بر دامن اعراب نیست
در حقیقت آدمیت شرمگین زینب است
طفلکی کودک که در آغوش زینب جان سپرد
اولین نه دومین نه هشتمین زینب است
می چکد باران خون از آسمان بر دیر خاک
سهم آب کودکان نازنین زینب است
این دو دستی که سر خورشید را در بر گرفت
 دست های فاطمه در آستین زینب است
حرمت ترکیب بندت تا قیامت واجب است
محتشم آهسته تر غم در کمین زینب است

رحمان نوازنی (البرز):


چه رودها که شب و روز عازم سفرند
به دست بوسی دریا همیشه مفتخرند

به نام رازق نان و رطب ملائکه هم
نشسته اند که از سفرۀ تو نان ببرند

دعای خیر تو پشت تمام انسان هاست
کبوتران دعایت همیشه در سفرند

چه آهوان سپیدی که در حیاط حرم
به عشق صید نگاهت نشسته پشت درند

در این حیاط که عالم هبوط می کند و
مقدرات از این آستانه می گذرند

چقدر گل به کفم دادی و نفهمیدم
فرشته های حرم گلفروش رهگذرند

تو باغبان شجرهای طیبه هستی
که شیعیان شما میوه های این شجرند

شب تولد حجّ نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد 

و کاسه های طلائی که آب می نوشند
به اعتقاد شفا آفتاب می نوشند

به چشمشان دو پیاله سلام می ریزند
و از تبسم آقا سلام می نوشند

در این حرم همه پاکند مثل روزی که
بدون هیچ گناهی ثواب می نوشند

و اشک های دم در اگر سرازیرند
از آسمان نگاهش شراب می نوشند

از این مشبکه هایی که شکل کندویند
موحدان چه عسل های ناب می نوشند

پس از زیارت شب های ماه می خوابند
و از خیال خوشش توی خواب می نوشند

شب وداع زیارت چنان زمین گیرند
که در فراق حرم التهاب می نوشند

شب تولد حج نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد   

و از طلوع مدینه که صبح ایل شدی
به سمت مشرق اقوام ما گسیل شدی

تنور دهکده هامان دوباره گل دادند
به شوق اینکه در این سرزمین خلیل شدی

دوباره آمدی و مهربان تر از موسی
عصای معجزۀ ساکنان نیل شدی

و سنگ سرمه خاک تو را به دیده کشید
که جلوه کردی و فیروزۀ اصیل شدی

به شهر طوسی ما رنگ سبز عشق زدی
و مرهم دل خاکستری ایل شدی

به چشم عشق به چشم تمام آینه ها
همین که آمده ای بهترین دلیل شدی

شب تولد حج نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد 

زمین به خاک نشسته است آسمانش را
که باز پر کنی از عشق استکانش را

در انتظار هوای نسیم مشهد بود
اگر که نوح برافراشت بادبانش را

بخوان زیارت نامه در امتداد کلیم
که باز کرده در اینجا خدا بیانش را

بدون تکیه به لطف عصای خود موسا
نشسته تا که بگیری تو بازوانش را

گرفته بال فرشته به چشم زائر تو
که شسته است گناهان بیکرانش را

کبوترانه بپر مثل آن مسیحی که
عروج کرده بلندای آسمانش را

و جبرئیل نشسته است روی گلدسته
که سر دهد به حرم نغمۀ اذانش را

شب تولد حج نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد 

به شوق صید شما می دوند آهوها
به پیش چشم شما و کمان ابروها

و در مسیر عبورت به خاک افتادند
به شوق آمدن تو از آن فراسوها

رواق های حرم هر کدام  غار حراست
قیامتی ست در این گوشه گوشه پستوها

چه سال ها که ملائک به شوق گوشه نگاه
کنار چشم شما می زنند اردوها

چه کرده ای که زنان طلاپرست آقا!
به پای مرقد تو ریختند النگوها

چه کرده ای که در این صحن؛ قله های جهان
زمین زدند به پابوسی تو زانوها

برای اینکه کبوتر شوند در حرمت
پریده اند به سوی حرم پرستو ها

سحر به سوی خراسان بلیط می خواهم
شب تولد تو با قطار شب بوها

شب تولد حج نیازمندان شد
امام کعبه رسید و گدا فراوان شد

که رو سوی او کنم
 با دل حدیث دلبر آیینه رو کنم
 چشم از خطای قافیه پوشید شاه من
فرصت دهید تا غزلم را شروع کنم
زمزم کجاست؟ تشنه ی غسل زیارتم
کوثر بیاورید که با آن وضو کنم
ای محض مهربانی یا ایها الرئوف
تا رافت است خلق تو من با که خو کنم؟
نقاره ها حضور تو را جار می زنند
نوبت نمی دهند که من های و هو کنم
گلدسته ها به دیدن تو قد کشیده اند
قدم نمی رسد گل روی تو بو کنم
در هر رواق تو شب شعر کتیبه هاست
 با سنگ نیز مدح تو را گفتگو کنم
تو آرزوی هشتم هر هفته ی منی
یعنی شبانه روز تو را آرزو کنم
چشمم به چشم های شما دست بر ضریح
کفران نعمت است بهشت آرزو کنم
ای کاش بود دعبل و می خواند روضه ای
تا من به اشک روضه ی تو شستشو کنم

دوباره بوی خوش مشک ناب می آید
شمیم توست که با پیچ و تاب می آید
به صبح دولت من آسمان خورد غبطه
که نیمه شب به برم آفتاب می آید
+ شام نگشته اگر به دور سرت
چرا به سوی خرابه خراب می آید
هنوز در غم بی آبی لب تو ببین
که چشمه چشمه به چشمانم آب می آید
قرار بود که در خواب بینمت ورنه
شب وصال به چشم که خواب می آید؟
+ که شویم از اشک خویش ای گل من
دگر چکار ز دست گلاب می آید
هر آنکه دید سرت را میان دستم گفت
چقدر عکس تو امشب به قاب می آید
رسید اگر به اجابت تعجبی نکنم
دعای خسته دلان مستجاب می آید

سید حجت بحرالعلوم (مشهد):


 هشتمین آفتابمان هستی
تو امان عذابمان هستی

از روایات اینچنین پیداست
لحظه های حسابمان، هستی



در سوالات آن شب اول
راحتی_ جوابمان هستی

ما به فکر گناه و شر هستیم
تو به فکر ثوابمان هستی

ما مسلمان شرط توحیدیم
آیه های کتابمان هستی

مستی ماست با شما آقا
لاجرم پس شرابمان هستی

ما نگفتیم و تو عطا کردی
خواهش مستجابمان هستی

هر چه باشد شبیه زهرایی
پسر بوترابمان هستی

جان زهرا بگیر دستم را
تا نبیند کسی شکستم را

عاشق و مبتلا شدن خوب است
خادم این سرا شدن خوب است

سر ما کج نمی شود هر جا
فقط اینجا گدا شدن خوب است

ما زمین خورده ایم و خوشحالیم
با نگاه تو پا شدن خوب است

چون که ما با تو عالمی داریم
از دو عالم جدا شدن خوب است

درد دارم دخیلتان هستم
درد ها را دوا شدن خوب است

نامتان دلخوشی_ ما بدهاست
امشب از ما رضا شدن خوب است

گر چه از انتظار دل گیریم
منتظر در سه جا شدن خوب است

از قسم پای پنجره فولاد
زایر کربلا شدن خوب است

هدیه ی روز عیدمان آقا
نکنی نا امیدمان آقا

کارتان از قدیم احسان است
لطفتان برتر از کریمان است

مثل رسم گذشته ها اینجا
چشم رعیت به دست سلطان است

ظاهرا گر چه جانب مکه
باطنا قبله ام خراسان است

ضامنم شو ببین تو اشکم را
بچه آهو همیشه حیران است

مردم کشورم گرفتارت
آخر اینجا دیار سلمان است

اگر اینجا کسی شهید شود
هر چه باشد کفن فراوان است

گریه دارم دوباره یابن شبیب
روضه در قتلگاه عریان است

کربلا در هیاهوی مقتل
بی کفن یک شهید عطشان است

روی نیزه سرش .. امام رضا
وای بر خواهرش .. امام رضا

سید محمد حسینی ( تهران):


تفاوتی نکند اینکه سر بیاندازی
و یا به خیل غلامان نظر بیاندازی
تو آن عقاب بلندی که خیل خفاشان
تمام عمر نشستند پر بیاندازی
فقط تویی که توانسته ای در اوج شکوه
بساط سفره ی خود مختصر بیاندازی
 به جز خدا که به امرش همیشه تسلیمی
نشد مقابل یک تن سپر بیاندازی
تو حق مطلقی و هر چه می کنی حق است
عدالت است اگر نسل بر بیاندازی

به دلم وعده داده بودم تا عاشقی را کنار بگذارم
بعد فهمیدم از محالات است هر چه پا به فرار بگذارم

من همان شاعر حوالی ری، خسته از حرف‌های پی در پی
آمدم بیت بیت مشهد تا در دلم واژه کار بگذارم

ای در آیینه‌هات تصویرم من بدون تو زود می‌میرم
ناتوانم که لحظه‌ای بی تو عمر در انتظار بگذارم

خسته ام از نگاه دورادور، از قدمگاه‌های نیشابور
باید انگار بعد از این با تو زیر گنبد قرار بگذارم

دوست دارم تورا برای خودت چه کسی گفته ضامنم باشی
آهویی عاشقم که آمده‌ام تا قرار شکار بگذارم

شاهرود است و بی قرارانت، سبزوار است و سربدارانت
بی‌قرار آمدم خراسان و می‌روم سر به دار بگذارم

غلامرضا فاتحی (اصفهان):


با لاسر شمس شمس دیگر آورد
یک ماه زماه ها فراتر آورد
گنجشک و کلاغ و کبک در ایران بود
 در کشور ما رضا کبوتر آورد

این بزم دو استاد سخن دارد
دو عالم اهل فن دارد
حیدر یکی و رضا یکی ای والله
زهرا چقدر ابالحسن دارد

حرز تو از حرز های این جهان مشهور تر
ما که مهمانیم بر این سفره ها پر سور تر
نام بابایت علی و نام فرزندت علی
پس صد و ده بار هستی از نمک ها شور تر

یازده مرتبه انگور ثمر می بخشد
عسکری تو شده مستی دگر می خشد
من و یک چند نفر چای خور سنگین را
در جزا حق به نک نه به شکر می بخشد
جد او بوده پیمبر پسرش هم که نگو
پس خدا شیعه ی او را ز دو سر می بخشد
 گفت سرداب به شاعر که سه شنبه ایران
پدری زائر خود را به پسر می بخشد
آه حسن ...حس غریبیبه تمام اعضا
 به خصوص از همه بدتر به جگر می بخشد
روضه  که جگر شد و حسن در کوچه
سهمی از سوختنش ر ا که به  می بخشد
حا و سین گفت که یا نون مرا دریابید
که فقط نام حسین است اثر می بخشد

 علی زمانیان (مشهد):


چه می شد از شب تنهایی من نور رد می شد
مسیر خانه ام از کوچه سرشور رد می شد
چه می شد بودم آن روزی که مولایم ز نیشابور رد می شد
به اینها زیر باران فکر می کردم …خیابان در خیابان فکر می کردم
دلم رفت و دلم برگشت…دلم با هر قدم برگشت
در این حال و هوا ناگاه سرم  سمت حرم برگشت
به من باب الجواد آغوش بازش را نشان می داد
و گنبد روی دوش پنجره فولاد دستش را تکان می داد

    حرم لبریز زایرها
    مسافرها
    مجاورها
    گروهی آذری ها و گروهی از شمالی ها
    یکی از پای قالی و یکی از بین شالی ها
    یکی در آفتاب داغ شالی کار می کرده
   یکی یک سال پای دار قالی کار می کرده
    و حالا هرکدام آرام زبان وا کرده در این ازدحام
    "  ببین این دست پینه بسته را آقا
    ببین این شانه های خسته را آقا
    به بیخوابی دوچشم خویش رامجبور کردم من
    به زحمت پول مشهد آمدن را جور کردم من
    نشستم تا بگیرم دامن ایوان طلایی را
    به سمتت باز کردم دست خالی گدایی را
    یکی درد دلش را با امام مهربان می گفت
    یکی بالای گلدسته اذان میگفت
    صدا پیچید در صحن و حرم، گویا درو دیوار با انصاریان میگفت:
    "اللهم صل علی علی بن موسی الرضا المرتضی…"
    .    یکی بغض میان آه را میگفت
    یکی هم خستگی راه را میگفت
    جوان زایری در گریه هایش"آمدم ای شاه"  را میگفت
    خلاصه عده ای اینجا و خیلی ها ز راه دور ، دلگیر حرم هستند
   همانهایی که جاماندند و حالا پای تصویر حرم هستند
  یکی یاد رواق افتاده تنهایی
  یکی بیمار و حالا در اتاق افتاده تنهایی
دلش میخواست نایی داشت
جوانتر بود و پایی داشت
میان این همه زائر
دلش میخواست جایی داشت...
کنار حوض گوهر شاد وقتی حرف آب آمد
دو سه بیتی که خواندم برلبم جانم رباب آمد
زیارت آخرش شد اول روضه ،سفر کردم به سمت مقتل روضه
حسین آمد، به هم گفتند که شمشیر آورده
ولی نه روی دستش کودک بی شیر آورده
از این سو یک نفر نیزه،یک نفر شمشیر ،آن هم تیر آورده
 میان نیزه ها،شمشیره ها،از میان تیرها،تیر سه شعبه دست بالاکرد
دهان چله را وا کرد،خودش را در میان دندان کمان جا کرد
سفیدی گلو را تاکه پیدا کرد،چنان خود را کشید و داد پیچ و تاب یک لحظه
که تا پرتاب شد کودک پرید از خواب یک لحظه


سعید بیابانکی:


برپا شده است در دل من خیمه ی غمی
جانم چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمری است دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشته ام یار و همدمی
بر سیل اشک خانه بناکرده ام ولی
این بیت سُست را نفروشم به عالمی
گفتی شکار آتش دوزخ نمی شود
چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی
دستی به زلف دسته ی زنجیرزن بکش
آشفته ام میان صفوف منظّمی
می خوانی ام به حُکم روایات روشنی
می خواهمت مطابق آیات محکمی
ذی الحجّه اش درست به پایان نمی رسد
تقویم اگر نداشته باشد مُحرّمی
 
بار بر بندید آهنگ سفر دارد حسین(ع)           نیت رفتن در آغوش خطر دارد حسین(ع)
خنجر نامردمی خوردن ز اهل کوفه را           خوب میداند که میراث از پدر دارد حسین(ع)
وای من مابین رود دجله و رود فرات             لب ز شنهای بیابان خشک تر دارد حسین(ع)
اهل بیتش را ببین همراه خود آورده است         چون که از پایان کار خود خبر دارد حسین(ع)
تا بگوید شرط دینداری فقط آزادگیست            روی دستش غنچه ای بی بال و پر دارد حسین(ع)
بانگ بر زد پیکری بی دست، ادرک یا اخا     ناگهان دیدند دستی بر کمر دارد حسین(ع)
کوه صبر است او که هم داغ برادر دیده است   هم تک و تنهاست هم داغ پسر دارد حسین(ع)
بر فراز نی نگاهش را به صحرا دوخته است    آه اگر از اهل بیتش چشم بردارد حسین(ع)
کاروانی نیزه و شمشیر و خنجر پیش رو         کاروانی اشک و ماتم پشت سر دارد حسین(ع)
بر فراز نیزه می خندد لب و دندان او              وعده دیدار چون با تشت زر دارد حسین(ع)
تا که حج ناتمام خویش را کامل کند               ترک سر کرده است احرامی دگر دارد حسین(ع)
هر درش راهی است تا خورشید تا آئینگی        کعبه عشق است هفتاد و دو در دارد حسین(ع)

بگذار که این باغ درش گم شده باشد
گل های ترش برگ و برش گم شده باشد
جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ
گر قاصدک نامه برش گم شده باشد
باغ شب من کاش درش بسته بماند
ای کاش کلید سحرش گم شده باشد
بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که
صندوقچه ی سیم و زرش گم شده باشد
شب تیره و تار است و بلا دیده و خاموش
انگار که قرص قمرش گم شده باشد
چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ
خواب پدری که پسرش گم شده باشد
آن روز تو را یافتم افتاده و تنها
در هیبت نخلی که سرش گم شده باشد
پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر
چون شیشه ی عطری که درش گم شده باشد....

شیخ رضا جعفری :


مرا دلبند مشهد آفریدند
ارادتمند مشهد آفریدند
میان سینه ام گنجی نهادند
مرا مانند مشهد آفریدند

پلکی به هم زد آدم و ناگاه دید هست
وقتی که در حیاط حرم می وزید هست
بعداً یقین به نور شما کرد دید نیست
با شک نگاه کرد خودش را و دید هست
پس بی خیال زردی پائیز گشت و گفت:
تا انبساط سبز شما هست عید هست
هر لحظه کهنه می رود و تازه می رسد
این جا چقدر آمد و رفت جدید هست
از سینه چاک های شما کم نمی شود
در دشت لاله خیز همیشه شهید هست
با سنگ های فرش حرم حرف می زنم
این جا چقدر سنگ صبور سفید هست!
دل را به دست پنجره فولاد می دهم
این جا برای هر دل بسته کلید هست
من از کبوتران حرم هم شنیده ام
فرصت برای بال اگر می پرید هست

چون سینه است مشرق شمس الشموس ها
پس شمع مرده ایست اذان خروس ها
ای آنکه بی ولایت تو خوک می شوند
دامادهای منتظر نو عروس ها
بر تربت ربوبیتت بوسه می دهند
بعد از سجود طایفه خاکبوس ها
در آخر طریقت و در اول وصال
شهد مکرری تو به لبها و بوس ها
خورشید دین ما شدی و سجده می بریم
بر گنبد طلائی تو ما مجوس ها
از غیرت تجردت ای گندم بهشت
آدم برهنه شد زخودش چون سبوس ها
آتش بزن تمامیت جنگل مرا
در خود نسوختند هنوز آبنوس ها
ما سنگها زیارت خورشید می رویم
فیروزه ایم پر زده تا صحن طوس ها
با هر اذان صبح که نقاره می زنند
من یاد میکنم ز أناالحق کوسها
ما را به انبساط عزیزت گره بزن
ای ابرویت طریق سلوک عبوس ها

سید محمد رستگار(مشهد):


ای ماه نکویی به تو می زیبد و بس
آراسته خویی به تو می زیبد و بس
تو خوب ترین عموی دنیا هستی
عباس عمویی به تو می زیبد و بس
میان حجره ی در بسته عالمی دارد
به یاد مادر مظلومه ماتمی دارد
غریب خانه و درد آشنای شهر بود
غریب نیست جز او هر که محرمی دارد
در آن شلوغی شادی که از کنیزان است
به کنج خانه ی خود خلوت غمی دارد
جوان ترین گل گلزار فاطمه است جواد
که در هجوم خزان فرصت کمی دارد
که روز عجیبی ندیده کس تا حال
گلی که آب نخورده است شبنمی دارد
به یاد جد غریبش حسن می گرید
که مثل دجله به دامان خود یمی دارد
اگرچه آخر ذیقعده خود شهید ولی
همیشه شیعه برایش محرمی دارد
به یاد ماه مدینه در آفتاب عراق
به چشم اشک فشان کعبه زمزمی دارد
سرش به دامن موسی بن جعفر است هنوز
به کاظمین اگر خفته همدمی دارد
ره بهشت نشان می دهد به زائر خویش
به روی گنبد خود گر که پرچمی دارد
امیداور جواد است رستگار  کسی
که با ولایت او حصن محکمی دارد

دوباره شب شد و تا پای صبح غم با من
نشست و گفت حدیث غم تو غم با من
غمی که بود از آن مرگ هم نفس با تو
به زندگی شده بعد از تو هم قدم با من
خدا نکند نکند با کسی پس از من و تو
زمانه آنچه که هم با تو کرد هم با من
هنوز بعد تو مانند  لاله می سوزم
چه کرده داغ تو و یاد عمر کم با من
به راستی چه کشیدی پس از رسول خدا
نگفته ای تو اگر گفت قد خم با من
 به جان رسیده ام از زندگانی بی تو
ببین که تا به چه حد می رود ستم با من
به هر طرف نگرم جای خالی ات بینم
تو نسیتی که ببینی چه کرده غم با من

دل بسته ی این در است بازش نکنید
از درگه دوست بی نیازش نکنید
دستی که رسیده بر ضریح مولا
دیگر به سوی کسی درازش نکنید
حاج ولی اله کلامی زنجانی :
ما آمده ایم آستان بوس شویم
با معرفت امام مانوس شویم
دیگر چه نیازمان به شاهان جهان
تا خادم درگه شه طوس شویم

ما آمده ایم تا رضایی بشویم
در خیمه طوس کربلایی بشویم
ای دوست به حرمت غریب الغربا
از خود برهانمان خدایی بشویم

نظر بر ناله و آهم بیانداز
ببر در عرش یا چاهم بیانداز
رضا جان دست خالی آمدم من
بیا با دست پر راهم بیانداز

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2202
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 10 مهر 1393

 

کسی که بود شکافندۀ تمام علوم

 

هزار حیف که از زهر کینه شد مسموم

 

سر تو باد سلامت ایا رسول الله

 

وصِّی پنجم تو کشته شد ولی مظلوم

 

گهی به زخم زبان قلب حضرتش خستند

 

گهی به خانه اش از کینه خصم برد هجوم

 

بسان مادر و آباء رنج دیدۀ خویش

 

همیشه بود زحقّ و حقوق خود محروم

 

به غربت علی و خاندان اوسوگند

 

امام ما زجهان رفت با دلی مغموم

 

هماره قصّۀ مظلومی اش بخاک بقیع

 

بود زغربت قبرش برای ما معلوم

 

زدردهای نهانی که بود در دل او

 

کسی نداشت خبر غیر خالق قیّوم

 

حیات او همه با درد و رنج و غصّه گذشت

 

که بود ظلم به اولاد مصطفی مرسوم

 

نه طاقت است زبان را به وصف غم هایش

 

نه قدرت است قلم را مه تا کند مرقوم

 

بگو به امّت اسلام، این سخن (میثم)

 

به مرگ حضرت باقر یتیم گشت علوم 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1792
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
یک شنبه 22 تير 1393

امشب دوباره قصد استغفـار کـردم

یعنی  به کوچک بودنم اقـرار کردم

میخواهم از حالا فقط مـال تـو باشم

شرمنده ام آقا که بـد رفتـار کردم

میدیدم اینکه خار چشمت هستم اما

بیهوده بر این کـارها اصـرار کردم

امشب به جـای گفتـن العفـو العفـو

هفتاد دفعـه یاحسـن تکرار کردم

هرشب کنار سفره در فکـر حسینـم

امشب به یاد مجتبی افطـار کردم

من نذر کردم که غلامت باشم آقا

تا آخـر عمـرم بنـامت باشم آقا

ای اولین فرزند زهرا یا حسن جـان

ای دلبر و دلبنـد زهرا یا حسن جان

تو آمدی زهرا و حیدر شـاد هستند

ای معنی لبخنـد زهرا یا حسن جان

مادر تو را هر لحظه در آغوش دارد

یعنی شدی در بند زهرا یا حسن جان

یارب به حق مجتبی همسایه ها را...

نامت شده سوگند زهرا یا حسن جان

تو آمدی تـا آبروی شهــر باشی

دروازه ی رحمت به سوی شهر باشی

مهر شمـا در سینـه از روز ازل بود

با صلح جنگیـدن نبردی بی بدل بود

ای مـرجع تقلیـد عظمـای مدینه

رفتارتـان حی علی خیـر العمـل بود

ای بهترین  شاگرد دست آموز حیدر

دشمن اسیر ضرب شصتت در جمل بود

با بانگ تکبیرت زمین میلـرزد آقا

انگـار پـای دشمنت روی گسـل بـود

خون تو در رگهای قاسم موج می زد

چون مرگ شیرینتر برایش از عسل بود

تـو روی نـام مـادرت حساس هستی

استاد رزم حضرت حضرت عباس هستی

من خوب میدانم که این آقا کریم است

جای کبوتر بین صحنش یا کریم است

اینجا کسـی با دست خالـی برنگشتـه

آقا شبیـه مـادرش زهـرا کریم است

هر کس به دریا رفت مروارید برداشت

اینها به این معناست که دریا کریم است

باران ببـارد خـوب و بـد فرقـی ندارد

باران بـرای کـل آدمهـا کریـم است

آقا بیا کــه پشت در سائل رسیده

طوفان زده اتگار بر ساحـل رسیده

آقا برایت یک حـرم بایـد بسازیـم

یک پنجره فولاد هم بایـد بسازیـم

پایین پایت میشـود یک باب قاسـم

بالا سرت باب الکـرم بایـد بسازیـم

یک باب صادق ، باب باقر ، باب سجاد

یعنی سه صحن دیگرم باید بسازیـم

بایـد فراخـوان داد بیـن شاعـرانت

ترکیب بنـد محتشـم بایـد بسازیـم

در بین اشعارم شبی آقا به من گفت

صحنی بـرای مـادرم بایـد بسازیـم

ای ناخـدای کشتـی اولاد زهرا

کی میرود از خاطر تو یـاد زهرا

هرگز نشد روزی به فکـر در نیفتی

هر شب به یاد چـادر مادر نیفتـی

اینجا ملائک بال خود را پهن کردند

از روی سجاده شبی با سر نیفتـی

هر روز میفتـی زمین در راه خانـه

مـا آرزو داریـم تـا دیگـر نیفتـی

مـا آرزو داریـم مثـل مـادر خـود

آتش نگیری بیـن خاکستـر نیفتی

این اشک ها یعنی که ما طاقت نداریم

مـا هیچ جایی جز همین هیئت نداریم

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2162
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 26 خرداد 1393

مناجات با امام زمان(عج)

 

هرکه بی دل نشود محرم جانان نشود

آنکه سرگشته یار است پریشان نشود

لقمه نان تو غلامان، همه مِنّا سازد

ورنه هر دلشده ای حضرت سلمان نشود

نه دلم ، دارو ندارم ز غم هجر تو سوخت

جز به دستان تو این سوخته درمان نشود

"جابر العظم کسیری" دل ما را دریاب

نقص این عمر به جز وصل تو جبران نشود

گنهم دیدی و یک بار به رویم نزدی

وای بر حال غلامی که پشیمان نشود

ترسم این است و بدانم که سرم می آید

من بمیرم شب هجران تو پایان نشود

عرضه ی عشق کنم محضرت ای محبوبم

سِرّ این غربت خود را ، ز چه عنوان نشود؟

بر تسلای دل هرچه غریب وطن است

هیچ ذکری به خدا ذکر «حسین جان» نشود

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2550
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 26 خرداد 1393

 

 

مناجات با امام زمان(عج)

 

این جمعه ها بی تو تماشایی ندارد

تا تو نیایی صبح زیبایی ندارد

دارم یقین روزی تو می آیی وگرنه

هجران بدون وصل معنایی ندارد

گر دل به امید ظهورت خوش نباشد

امروز ما امید فردایی ندارد

در غیبت طولانی ات دریاب ما را

شیعه به جز تو هیچ مولایی ندارد

ای آخرین احیاگر دین محمد

اسلام غیر از تو مسیحایی ندارد

دنیا به تنگ آمد از این تاریکی محض

جز دیدن خورشید رویایی ندارد

ای ابر رحمت در عطش زار محبت

باغ عدالت جز تو سقایی ندارد

تو ذوالفقار انتقام اهلبیتی

زهرا به جز نام تو آوایی ندارد

در سجده های خود «وفایی» از خداوند

غیر از ظهور تو تمنایی ندارد

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2539
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
شنبه 24 خرداد 1393
ای آفتاب عشق و عدالت شتاب کن
 
باز آ قنوت باغچه را مستجاب کن
 
این خاک تشنه بی‌تو به باران نمی‌رسد
 
باغ خزان زده به بهاران نمی‌رسد
 
خورشیدی و زمین و زمان در مدار توست
 
مولای من بیا که جهان بی‌قرار توست
  
تنها تو منجی بشر و آدمیتی
 
اصلاً تویی که فلسفه ی خاتمیتی
  
تو سِرّ سجده‌های ملائک بر آدمی
 
تو رازِ سر به مُهرِ سحرهای عالمی 
 
ماتمکده‌ست کعبه ی بی‌تو، خلیل عشق
 
چشمان توست کعبه، بیا ای دلیل عشق
 
با صد هزار جلوه ی مشهود می‌رسی
 
با نغمه الهی داوود می‌رسی
  
موسی شدی و طور به سویت شتافته‌ست
 
نیل است که به شوق تو سینه شکافته‌ست 
 
سیمای تو ز یوسف مصری ملیح تر
 
همراه تو مسیح و تو از او مسیح تر 
 
آیات حسن و فضل و کمال تو بی‌حد است
 
خوی و خصال تو همه عین محمد(ص) است
  
همراه توست معجزه‌های پیمبری
 
داری به روی شانه عبای پیمبری
 
مولا بیا به دین بده روح دوباره‌ای
 
با ذوالفقار فتح، شکوه دوباره‌ای
  
برپاست نهروان و جمل‌های دیگری
 
بیت الحرام و لات و هُبَل‌های دیگری 
 
هر سنگ را نگاه تو سجّیل می‌کند
 
یا هر پرنده را چو ابابیل می‌کند 
 
باز آ که دست ظلم و ستم را قلم کنی
 
باز آ که باز عدل علی(ع) را علم کنی
  
باز آ که در مدینه قیامت به‌پا شود
 
صحن و سرای حضرت زهرا بنا شود 
 
در چشم تو شکوه الهی خلاصه است
 
صلح و جهاد تو همه عین حماسه است 
 
در هر نگات نور خدا موج می‌زند
 
امید سیدالشهدا(ع) موج می‌زند
  
آمیزه صلابت و احساس دیدنی ست
 
در قامتت رشادت عباس(ع) دیدنی ست
  
سمت تو آب‌های روان سجده می‌کنند
 
بر خاک پات مُلک و مکان سجده می‌کنند
  
بی‌انتهاست لایتناهی ست علم تو
 
آئینه علوم الهی ست علم تو 
 
تا واژه واژه ات ملکوت حقایق است
 
در هر نگات جلوه صد صبح صادق(ع) است
 
داری به دوش پرچم باب الحوائجی
 
در دست توست خاتم باب الحوائجی
  
چشم رئوف توست بهشت برین ما
 
نور ولایتت شده حصن حصین ما 
 
دلبستگی به رحمت تو در نهاد ماست
 
پلکی بزن، نگاه تو باب المراد ماست
 
شوق تو در هدایت ما بی‌نهایت است
 
چشمان روشن تو چراغ هدایت است 
 
برپا شده ست در دل عالم چه محشری
 
دیگر بتاب ماه خدا! یابن عسکری
 
من تشنه ی نگاه توأم أیها العزیز
 
دلتنگ روی ماه توأم أیها العزیز 
 
تا کی نصیب ماست «اَرَی الخَلق» و «لا تُری»
 
کی می‌شود نوای «اَنا المَهدی» تو را ...
  
از سمت کعبه بشنوم ای جانِ جانِ جان
 
«عَجّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزّمان»
 
یوسف رحیمی
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1771
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 23 خرداد 1393

امام زمان(عج)-مناجاتی

 

شوقی درون سینه برای وصال نیست

راهی که می رویم به سوی کمال نیست

اشک بدون سوز جگر چاره ساز نیست

آب میان برکه همیشه زلال نیست

این انتظار های بدون مجاهده...

باب فرج نمی شود و جز وبال نیست

(ما عاشقیم) و (چشم به راهت نشسته ایم)

مشتی توهم است و ورای خیال نیست

(عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد؟)

راحت نشسته ایم و ز غیبت ملال نیست

دل پر شده ز مهر بتان و از این به بعد

دیگر برای درک حقیقت مجال نیست

تنها عنایت تو مرا می دهد نجات

بی لطف بی نهایت تو سوز و حال نیست

***

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1955
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 23 خرداد 1393

امام زمان(عج)-ولادت

 

یک شب كه عشقت باز از دل در گذر شد

نام تو را بردم پیاپى تا سحر شد

تا صبحدم آن شب به یادت گریه كردم

هر قطره اشكم در پى تو در سفر شد

قابل نبودم تا جمالت را ببینم

امّا قسم بر تو كه شوقم بیشتر شد

شد علّت دورى من از تو، عُیوبم

دل مبتلا هر روز بر عیب دگر شد

هر بار آهم شد مؤثّر بر دل تو

كار بدى كردم كه آهم بى اثر شد

خود واقفم یارى ز من بدتر ندارى

دست ولایت از سر من بر نداری

زاده شدم تا با غم خوبان بمیرم

زشتم، به پایت، خوبتر از جان بمیرم

خواهم به محرابم به هنگام نمازم

یا در تلاوت كردن قرآن بمیرم

من دوست دارم در میان شورِ یاران

با ذكر نامت در صفِ خوبان بمیرم

آلوده باشد دیده ‏ام اما مدد كن

در موقع جان دادنم گریان بمیرم

سلطان عشق آید به بالینم بگوید

خوش آمدى، با دیدنش عطشان بمیرم

من دوست دارم مرگ را با دیدن تو

هر غصّه را با لحظه ‏اى خندیدن تو

من دوست دارم تا حضورت را ببینم

مستى ایّام ظهورت را ببینم

اى عابر پس كوچه‏ هاى دل كجایى؟

خواهم متانت در عبورت را ببینم

عالم اگر ظلمت شود باكى ندارم

اى فاطمى سیرت چو نورت را ببینم

من دوست دارم در شعاع نورِ پاكت

سر خوردگى خصم كورت را ببینم

منّت كش عالم نگردم لحظه‏ اى من

در خانه دل گر حضورت را ببینم

اى حاضر و ناظر به اعمالم، كجایى؟

گریه مكن دیگر به افعالم، كجایى؟

اى گمشده در كوچه ‏هاى غفلت دل

اى گوهر نشناخته در حیرت دل

اى سفره دار آفرینش بى‏نگاهت

شد رزق ما محدود، رفته بركت دل

حاصل ندارد بى تو عمر نوح كردن

نسیان تو اى بهترین، شد آفت دل

ما را براى انتظارت آفریدند

ممزوج شد با انتظارت فطرت دل

جانا به راه عشق تو، ایمان ببازیم

یادى ز ما كن تا بیادت جان ببازیم

اى آیه ‏ها صبح و مساء در انتظارت

قرآن، مناجات و دعا در انتظارت

خلق خدا چشم انتظارانِ ظهورت

تنها نه خلقى كه خدا در انتظارت

دست خدا، دیگر به در از آستین شو

اى ذوالفقار مرتضى در انتظارت

اى ذرّه‏ هاى آفرینش بى قرارت

مروه، صفا، زمزم، منا در انتظارت

كو پرچم هل من معین آل زهرا؟

اى سرزمین كربلا در انتظارت

اى یوسف كنعانى زهرا كجایى؟

موعود كعبه، منجى دل ها كجایى؟

 اى شارع احكام دین برگرد برگرد

اى رشته حبل المتین برگرد برگرد

گویند مى ‏آیى ولى مُردیم، بازآ

در شام هجران تو افسردیم، بازآ

بى تو صفا از زندگى ‏ها رخت بسته

از دل طراوت رفت، پژمردیم، بازآ

عشق على و شیعه ‏گى جرم است، آرى

ارثِ غریبى از على بردیم بازآ

طعنه ‏كِش ایّام هجران تو گشتیم

ما خونِ دل در خونِ دل خوردیم، بازآ

بشنو تمناى دل بیچارگان را

گرچه تو را صد بار آزردیم، بازآ

ما مُجرمیم امّا تو خوب و با گذشتى

دیدى بدى از ما فزون، امّا گذشتى

نور خدایى تو، به بدخواه تو لعنت

بدرالدّجایى تو، به بدخواه تو لعنت

سر تا قدم تصویر قرآن خدایى

شمس الضّحایى تو، به بدخواه تو لعنت

هر جا كه هستى، جانِ ما، جانت سلامت

اصلِ بقایى تو، به بدخواه تو لعنت

بین قنوتت یك دعا بهر گدا كن

روح دعایى تو، به بدخواه تو لعنت

بر سرزمین قلب عشّاق حسینى

فرمانروایى تو، به بدخواه تو لعنت

اصلِ ولایت در وجودت منجلى شد

لعنت به هر كس مُنكرِ آل على شد

بگذار تا چشم انتظار تو بمانم

بگذار من هم بى قرار تو بمانم

جان را به كف بنهاده و سوى تو آیم

اذنم بده تا جان ‏نثارِ تو بمانم

جانم سپر گردد تو را در هر بلایى

گردم فدایى، پاى كار تو بمانم

ننگت نباشم، گُل شوم بر سینه تو

تا زنده ‏ام در انتظار تو بمانم

از حق بخواهم تا مرا پاكم نمایى

در كربلا با دستِ خود خاكم نمایى

دریاب گمراهانِ در عصیان فنا را

اى رهنماى متّقین برگرد برگرد

گلشن، كویر غفلت از یاد تو گردد

اى لالۀ صحرا نشین برگرد برگرد

آید به گوش از كربلا شب هاى جمعه

آواى بانوى حزین برگرد برگرد

ذكر شهید كربلا این بود وقتى

افتاد از زین بر زمین، برگرد برگرد

برگرد تا خون شهیدان زنده گردد

برگرد تا شیعه به دوران زنده گردد

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2068
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 23 خرداد 1393

امام زمان(عج)-ولادت

 

این هفته ز  هر کجا مسیرم افتاد

دیدم که چراغ و ریسه بستیم همه

با گریه سلامی به تو داده گفتم:

در راه عبور تو نشستیم همه

شرمنده نکردیم برایت کاری

یک عمر فقط دعا به دستیم همه

حالا خوشمان یا بدمان می آید

در پای عمل نفس پرستیم همه

سرمایه عمر ما همین باشد و بس

ما گریه کن حسین هستیم همه

با روضه کوچه به خدا پیر شدیم

چون حرمت مادرت شکستیم همه

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2248
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 23 خرداد 1393

امام زمان(عج)-مناجات

 

از روز  اول دل بـ­­­­ـــــه آن دلـــــــدار دادیــــــــم

ما  اختـــیار  خــود  بــــه  دست  یــــار  دادیم

جز  مــــهر  او  در  سینه  دیــــگر جـا   نـــدارد

در  خــــانه ی   دل  غــیر  دلــبر   جــــا   ندارد

هـــر عـــابری  از کــــوچه ی  عشاق  رد  شد

با دام   چشم  نــــرگسش   حبس  ابـــد  شد

هر صــبح  با  گل  مثـــل  شبنم  عهد بستیم

تنـــها  به   امــید  وصالــش  زنـــده   هستیم

از کودکی  دلـــدادگی  بــــا مــــا قـرین  است

در  مذهب  ما   عشق  از  ارکـان  دیــن   است

بی عشق  حتی  روز  هـم رویش  سیاه است

هر  شب  نگـــاه  آسمان  بــر چشم ماه است

عشق  علی  و  بچـــه هایـــش  روزی  ماست

ای  شــــیعیان  روز  فــرج  پیــــروزی   ماست

جان   دو  عـــالم  نــــذر  یـک  لبخند  یـــــارم

من   غـــیر   دل   سرمایــــه ای  دیگــــر ندارم

آقا   بیـــا که  مــــادرم   چشم انتـــــظار است

مویش زمستان شد ولی چشمش  بهار  است

چیـــزی  نمانــــده  تــــا  پــــدر یعــقوب گردد

برگرد  یوسف  تا   که چشـــمش  خـــوب  گردد

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2060
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 23 خرداد 1393

وقایع اخیر در عراق و قصد تروریست‌های داعش تکفیری برای حمله به ساحت مقدس شهرهای زیارتی امامان معصوم(ع) و بالاخص کربلا بهانه‌ای برای شاعران دغدغه مند انقلاب شده است تا اشعاری در این زمینه را در تاریخ ثبت کنند.

 وقایع اخیر در عراق و قصد تروریست‌های داعش تکفیری برای حمله به ساحت مقدس شهرهای زیارتی امامان معصوم(ع) و بالاخص کربلا بهانه‌ای برای شاعران دغدغه مند انقلاب شده است تا اشعاری در این زمینه را در تاریخ ثبت کنند. «سجاد شاکری» شاعر و فعال عرصه رسانه قطعه شعری را در زمینه جهاد و حماسه در راستای این تجاوز ابیاتی را سروده است. متن این شعر در ادامه می‌آید:
 
پروانه‌ایم و وقت خطر شیر می‌شویم
با خون خویش منشا تغییر می‌شویم
 
ما تشنه‌ایم! تشنه خون حرامیان
با کشتن معاویه‌ها سیر می‌شویم
 
عمار و مالکیم و همه تحت امر عشق
با یک اشاره، دست به شمشیر می‌شویم
 
موجیم و بیممان نبود از حریق‌ها
بر آتش نفاق سرازیر می‌شویم
 
با چشم بد اگر به کرببلا یک نظر کنند
بر چشم هیز حرمله‌ها تیر می‌شویم
 
دستور اگر رسد همه ما قمه به دست
مشغول سر بریدن تکفیر می‌شویم
 
منبع:تسنیم 
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1821
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 23 خرداد 1393

غزل جدیدی از مجید مهربان(صادق) شاعرجوان و آئینی کشورمان به مناسبت ولادت منجی عالم بشریت امام زمان(عج) منتشر شد.

 
 
بار هجران
 
بارهجران تو بر دوش کشیدن سخت است
پابه پای قدم خضر دویدن سخت است
 
تو همان ماه تمامی و گرفتار محاق
از شب حادثه تا روز رسیدن سخت است
 
راه را آب زنید، تیغ و ترنج بردارید
که به دیدار، سر انگشت نبریدن سخت است
 
از بد حادثه یوسف شده کالا در مصر
دُرٌ و یاقوت به بازار خریدن سخت است
 
" از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر"
درفضا نغمه داود شنیدن سخت است
 
توکجا ومن مسکین تهی دست کجا
انتظار فرج از مصر کشیدن سخت است
 
عاقبت بار سفر بسته و برمیگردیم
جلوه حضرت ارباب ندیدن سخت است
 
چه شود آخر کار ومن از آن میترسم
تا سما بی پر وبی بال پریدن سخت است
 
"صادق" از زلف پریشان تو در زندان است
  بی صبا از قفس عشق پریدن سخت است
 
    یاعلی "مجیدمهربان(صادق) "
 
منبع:تسنیم
رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2299
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 11 خرداد 1393

سیمای سجده چهرۀ گویا بما نداشت

دست دعا تجسّمِ یک عمر را نداشت

وقتی امام ما به رکوع و سجود بود

جز با خدا توجّهی آن مقتدا نداشت

خواهر ندیده بود کتاب خدا هنوز

قبل از صحیفه هیچ کتابی دعا نداشت

بالا گرفت بال و پر جبرئیلِ وحی

اما بدون بال دعا اوج را نداشت

باب دعا به دست تو وا شد به روی ما

ور نه خدا به خواهش ما اعتنا نداشت

محکم به آیه های تو شد پایه های دین

قبل از صحیفه درس دعا ارتقا نداشت

حمد و ستایش و صلوات است مطلعش

قرآن صاعدی که به جز ربّنا نداشت

سجاد آمد و دل ما را غدیر کرد

ما را اسیر حضرت نعم الامیر کرد

هر چند سفره سفرۀ جشن ولادت است

اما شنیدن سخن تو سعادت است

آری صحیفۀ تو به ما درس می دهد

اسلام ناب مهد جهاد و شهادت است

درک فرازهای دعایت عنایتی ست

فهم کلام حضرتتان خود عبادت است

گاهی ز مرزبانیِ اسلام و مسلمین

گه صحبت از سیاست و کسب سیادت است

گاهی سخن ز توبه و اخلاص و بندگی

گاهی ز حرص و بخل و ز حِقد و حسادت است

از بعد ماجرای اسارت چرا سکوت؟

این خود شبیه صلح حسن یک رشادت است

وقتی سلاح شیعه سلاح البکاء شد

تولید این سلاح نه یک نحو، عادت است

وقتی امام مفترض الطاعه امر کرد

دیگر  اطاعت از تو مزید ارادت است

ای مقتدا به فعل تو داریم اقتدا

عمری ست خوانده ایم تو را حجت خدا

وقتی که با کریم مناجات می کند

انگار مستقیم ملاقات می کند

با آن مقام عصمت و آن همت بلند

هر روز یاد روز مکافات می کند

با روی باز نزد فقیر و اسیر و پیر

تا مرز جان اجابت حاجات می کند

از هست خویش می گذرد در ره یتیم

محروم را رهین مواسات می کند

مظلوم را به حال خودش وا نمی نهد

با بی کسان هماره مؤاخات می کند

وقت صدور حکم قضاوت برای خلق

از روی عدل امر مساوات می کند

گاهی غلام خانۀ خود را به امر حق

با دست های خویش مجازات می کند

کار زیاد از تن نوکر نمی کشد

حال غلام پیر مراعات می کند

معنا کنیم پس عملو الصالحات را

نیّات را بُروز و ظهور و صفات را

آن رهبری که بعد حسین انقلاب کرد

با اشک دیده ظلمت شب را جواب کرد

ظلمت زدود و شیوۀ روشنگری گرفت

با روضه شام غمکده را آفتاب کرد

 

با خطبه ای حزین به هنرمندیِ تمام

قلب تمام اهل هنر را کباب کرد

تصویر هر شهید و شه سر بریده را

در روح و جان هر جگر خسته قاب کرد

از عمه گفت از همه گفت از سه ساله گفت

با گریه صحبت از شب شام خراب کرد

وقت عطش سراغ ز سقّا که می گرفت

با آب گفتنش جگر آب، آب کرد

هر گاهواره دید و یا شیر خواره ای

یاد گلوی پارۀ طفل رباب کرد

تیغ علی، خطابه زهرا، غم حسن

خون حسین، اشک علی، فتح باب کرد

حالا تمام خلق گرفتار زینبند

یا زین العابدین! همه غمخوار زینبند 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2124
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 11 خرداد 1393

 

بسته است همه ی پنجره ها رو به نگاهم

چندی ست که گم گشته ی در نیمه ی راهم

حس می کنم آیینه ی من تیره و تار است

بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است

از بس که مناجات سحر را نسرودم

سجاده ی بارانی خود را نگشودم

پای سخن عشق دلم را ننشاندم

یعنی چه سحرها که ابو حمزه نخواندم

ای کاش کمی کم کنم این فاصله ها را

با خمسه عشر طی کنم این مرحله ها را

بر آن شده ام تا که صدایت کنم امشب

تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب

ای زینت تسبیح و دعا زمزمه هایت

در حیرتم آخر بنویسم چه برایت

اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه است

جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت

در پرده عشاق تو یک گوشه نشسته است

صد حنجره داوود در آغوش صدایت

از بس که ملک دور و برت پر زده گشته است

"پیراهن افلاک پر از عطر عبایت"

تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران

باشد حجرالاسود الکن به ثنایت

من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم

عالم شده سجاده و افتاده به پایت

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2020
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 11 خرداد 1393

ای دعـا گشتـه دعـا بـا نفـس روح‌ فزایت

وی اجـابت زده هنگـام دعـا بوسه به پایت

چشم اربـاب کـرم از همه ‌سو باز به دستت

دست اربـاب دعـا بستـه بـه دامـان ولایت

عاشق خُلق نکویت همه جا دوست و دشمن

دشمن و دوست کند از دل و جان مدح و ثنایت

کثـرت خلـق الهـی همـه از یمـن وجودت

وسعت مـلک خداونـد بود صحن و سرایت

مصحف تو که زبـور و صحف آل رسول است

وحـی‌ مُنزَل بُـوَد ای روح مناجـات، دعایت

تـو گـل سرسبـد گلشـن کشتـی نجــاتی

رخ گـل انداختــه از بوسـۀ مصباح هدایت

گــره از کـار فـروبستــۀ عالم تـو گشایی

گر چه بسته است به زنجیر، ید عقده‌گشایت

ملک و جن و بشر، ارض و سما گوش، سراپا

تا دل شب شنوند از لب جان‌بخش، صدایت

حلقـۀ سلسله‌ها یکســره در حلقۀ ذکرت

به فلک مـی‌رسد از حلقـۀ زنجیـر، ثنایت

گل لبخند تو بر سنگ لب بام، عجیب است

با وجودی که کند سنگ عدو گریه برایت

تو پیـام‌آور خــون گلـوی خـون خـدایی

بـوده در کرب‌و‌‌بلا مقتل خون غار حرایت

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2075
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 11 خرداد 1393

 

ذکرت ای عباس مستم می کند

مست چون جام الستم می کند

گرچه اهل عقل تکفیرم کنند

عشق ، تاسوعا پرستم می کند

درس تاسوعا مواسات و ادب

پس ادب در هر نشستم می کند

درس عباس است درس بندگی

طاعتت یکتا پرستم  می کند

روح اقدام بصیرت ساز تو

آگه از بالا و پستم می کند

شیوۀ خوب علم بگرفتنت

کار را تعلیم دستم می کند

بازهم میگویم ای مولای من

نام زیبای تو مستم می کند

ساقیا جان امیر المومنین

اکفیانی ای یل ام البنین

ای حریمت قبلۀ اهل وفا

صاحب آن بارگاه با صفا

گوشه ای از آن حرم جایم بده

تا بمانم در شبستان وفا

دست ما را هم بدستانت بگیر

دور از تو ، می شویم اهل جفا

زانچه  از سلطان به سائل می رسد

محرمم کن در عیان یا در خفا

پا نهادی جای پای رهبرت

عاشقانت هم مریدت از قفا

گر تو را مولا بنفسی انت گفت

زانکه تو بودی غلام مصطفا

ای غلام مصطفی روحی فداک

درس ها دادی به اُردوی وفا

ساقیا جان امیر المومنین

اکفیانی ای یل ام البنین

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2060
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 11 خرداد 1393

 

تا نفس هست تا سلامی هست

بالِ پرواز هست بامی هست

مَحرم است آن كسی كه عاشق شد

تا كه لیلا بُود پیامی هست

همه جا گشته ایم و فهمیدیم

فقط این گوشه احترامی هست

ما اویسیم و از قَرَن با ما

تا ابد گِرد تو غلامی هست

جبرئیلانِ بامِ عباسیم

تا ابد ما غلامِ عباسیم

روی شانه بریز گیسو را

در به در كن هزار آهو را

چه كمانی درست كرده خدا

تا گره زد به هم دو ابرو را

حق بده، دود می كنند اسپند

خیره شد هر كه دید بازو را

سوی محمل نمی رود زینب

تا نسازی ركاب زانو را

قمر خانواده ی زهرا

سومین شیرزاده زهرا

با تو دیدیم صد تَهَمتن را

مردِ مرادنِ مرد افكن را

یال و كوپالِ شیر می ریزد

می كشی تا به شانه جوشن را

رجزی خوان همه بیاموزند

شور شور آور مطنطن را

با زره خود و بیرقت دیدیم

روی این اسب كوهِ آهن را

نه كه بر خاك ها عَلم بزنی

وای اگر یك نفس قدم بزنی

شیر در بیشه ها نمی ماند

صائقه در سما نمی ماند

لشكر آنگونه هست گرمِ فرار

كه به جز ردِّ پا نمی ماند

تا قدم می زنی به میدان ها

در گلوئی صدا نمی ماند

آنچنان با شتاب می تازی

ردّی از تو به جا نمی ماند

جگرِ سالمی نمی بینی

جز سر و دست و پا نمی ماند

لشكری بود و نیست با عباس

و خدا مست كیست یا عباس

سر فراز از تمامی سرها

سروری كن امیرِ سرورها

حضرت نافذ البصیرۀ ما

با تو یك شاخصند باورها

چقدر خورده ای در روضه

نان و سبزی نذرِ مادرها

چقدر گفت پیشِ تو زینب

خوش به حالِ تمامِ خواهرها

همه در سایه ی تو خوابیدند

روی گل ها گرفته ای پرها

ای تمامیِ غیرت حیدر

شرف الشمسِ حضرت حیدر

با تو ای ماه روشنی داریم

حرف های نگفتنی داریم

چه خیالی است از گِره هامان

دست وقتی به دامنی داریم

شبِ میلادِ تو سرِ سال است

بینِ خود چند اَرمنی داریم

سینه ی ماست جای غمهایت

آه قلبی شكستنی داریم

جانِ ام البنین مرا دریاب

پشت ما، سرزمینِ ما دریاب

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2106
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 11 خرداد 1393

 

مژده ای دل که دگر سوم شعبان آمد

پیک شادی ز بر حضرت جانان آمد

مژده ای دل که برای دل غمدیده ما

هدهد خوش خبر از نزد سلیمان آمد

خیز ای دل تو بیارای کنون بزم طرب

که دگر موسم اندوه به پایان آمد

مطربا نغمه نو ساز کن و پای بکوب

که به ما مژده وصل شه خوبان آمد

ساقیا باده بده خود بنما سرمستم

زان می‌ای کو به تن خسته ما جان آمد

ظلمت و تیرگی شام الم رفت کنون

روز شادی شد و خورشید فروزان آمد

غنچه‌ی دهر در این روز بخندید دگر

که به بستان علی نوگل خندان آمد

عطر پاشید به بستان که همه عطرآگین

سمن و یاسمن و سنبل و ریحان آمد

بلبل از لب به ترنم بگشاید نه عجب

که به گلزار نبی بلبل خوش خوان آمد

گوهری از صدف بحر کرم گشت عیان

که به توصیف رخش لولو مرجان آمد

نور حق جلوه به برج شرف زهرا کرد

بین به این نور که این گونه درخشان آمد

وه چه روزی است مبارک ز قدوم شه دین

موسم مغفرت و رحمت یزدان آمد

روز فرخنده میلاد حسین ابن علی

مژده‌ی خامُشی آتش نیران آمد

باعث کون و مکان منشاء ایجاد حسین

که وجودش به جهان مفخر انسان آمد

مظهر ذات خدا سبط رسول دو سرا

نور چشمان علی آن شه مردان آمد

حیف و صد حیف که در واقعه کرب و بلا

بر تن خسته او ظلم فراوان آمد

بر سر عهد و وفا در ره معشوق نگر

خود فدا کرد که سالار شهید آن آمد

ای غلامان اگرت بار گنه سنگین شد

غم مخور چونکه حسین شافع عصیان آمد

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1949
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 11 خرداد 1393

 

روی سر سایه ی رحمان و رحیم افتاده

به سوی كوچه ی دل راه كریم افتاده

میكده باز شده مستی ام آغاز شده

بر مشام دل دیوانه شمیم افتاده

ماه دلبر خبر از سبط پیمبر آورد

چشم دل بر پسر خلق عظیم افتاده

با تو انگار بهشت از همه جا می روید

بی تو انگار بشر قعر جهیم افتاده

محرم كوی حسینم من و در حال طواف

چشم ارباب بر این عبد یتیم افتاده

گفتگویی است میان من و خالق هر آن

كه حسین است حسین است قدیم الاحسان

مژده ای هم نفسان گاه تماشا آمد

همه ی زندگی حضرت زهرا آمد

این چنین است كه كشتی نجات بشر است

مهد مصباح هدی نور سراپا آمد

آنكه با نهضت او دین خدا بیمه شود

چاره ساز نبوی با ید بیضا آمد

دیده گریان شود از نام قتیل العبرات

روزی روضه اش از عالم بالا آمد

این چه سری است كه با ذكر انا العطشانش

پسر فاطمه شش ماهه به دنیا آمد

اشك شوق است كه چون ابر بهاران ریزد

یا همان گریه زهراست چو باران ریزد؟

یار دلدارم و از یار دگر آزادم

بنده ی عشقم و در دام حسین افتادم

كربلا محرم خود كرد مرا روز الست

حاجی كوی حسینی است دل از بنیادم

از زمانی كه شدم محرم غمهای حسین

هر دم آید غمی از نو به مبارك بادم

جذبه حور و ملك نیست مراد دل من

جذبه عشق حسین است كه زد فریادم

نه ملك بودم و نه خلد برین جایم بود

ذره ای بودم و شد عالم ذر امدادم

منكه از بتكده تا میكده را پیمودم

عشق چون بارقه ای آمد و شد استادم

دیده را اشك غمت شرب مدام است مدام

كشته عشق تو ارباب ، غلام است غلام

آسمان خالق خود را به زمین می جوید

ملك از هر طرف انگار چو گل می روید

اینك ای قوم بیائید كه فطرس بشویم

نوكر از مقدم ارباب شفا می جوید

حاجت دل بنویسید به گهواره او

كه نگفته به خدا پاسخ تان می گوید

این چه حالی است خدا ، گریه كنش پیفمبر

خون دل را به رخ از اشك بصر می شوید

پیش گهواره او فاطمه چون در خواب است

جبرئیل است كه لالائی او می گوید

هرگز از مادر مظلومه ننوشید لبن

شیر مادر نكند خشك شد از سوز مَحَن

بوسه گاه نبوی شد سر و دست و بندش

كاش شمشیر جفا بوسه نگیرد ز تنش

چه دلاور پسری ساقی كوثر دارد

هیبت حیدری اش بین سلام حسنش

جامه ی سرخ حریر آمده او را ز بهشت

كاش غارت نشود جای دگر پیرهنش

ذكر لا حول شده مزد سخن گفتن او

كه مبادا بشود طعمه نیزه سخنش

ترسم از بوسه بی وقفه به دستش آخر

صید ، انگشت شود جای عقیق یمنش

بر تنش جامه ی دیبای بهشتی اما

ترسم از عاقبتش اینكه نباشد كفنش

آنكه هر روز و شب آوازه ی مقتل دارد

در دل خویش حسینیه مفصل دارد

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2040
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 11 خرداد 1393

 

دل مشرّف شد به درگاه حضور

روح چون مِی گشت و تن شد چون بلور

«کلّمینی زارِ» عرفانی شدم

برکه ی پاک مسلمانی شدم

دیشب از روحم تنم را شسته ام

رفتنم را ماندنم را شسته ام

یک نفر در من مرا تقدیس کرد

اشک من آمد، دلم را خیس کرد

کیست این طوفان معماری شده؟

چیست این در سینه ام کاری شده؟

ای معارف در سبوی تو نمی

ای نم ته جرعه ی تو عالمی

ما عدم زاریم و السّابق تویی

عشق تو، معشوق تو، عاشق تویی

عشق تو تعلیم مادر زاد بود

سینه ی تو جبرئیل آباد بود

حنجرت از قبل حکاکی شده

گونه ات روز ازل خاکی شده

آب ها جاری شد از خاک درت

سایه ها افتاد بر ما از سرت

کوکان در زیر مهر مادری

شیرها خوردند از خوش باوری

کاین تویی شیرینی شیر و عسل

السلام ای شهدباز بی بدل

آری آری قوم تو خوش باورند

قوم بد باور تو را کی می خرند؟

در زلال آبی تو سال ها

باز کردیم ای حسین جان بال ها

در خم گیسوی تو شب کرده ایم

کودکی ها را فقط تب کرده ایم

نم نمک در سایه ی مردی سِتُرگ

کودک دل قد کشید و شد بزرگ

حال من تسلیم حلقوم توام

کشته ی حلقوم معصوم توام

کیست خیّاط لباست ای عزیز

تا به حلقومش برم دست ستیز

این یقه تنگ است دل تنگم نکن

تو اذیّت می شوی رنگم نکن

با تو همبازی شدن خود دیگر است

مرکب تو حضرت پیغمبر است

ای بلور سینه ات صیقل ترین

راه تو بسته امیرالمؤمنین

صید حیدر شو که احمد خسته شد

راه تو با کام احمد بسته شد

هرچه باشد بوسه بر تو واجب است

تُکمه را واکن لباست حاجب است

یوسف مه طلعت اختر بزرگ

آن مبادا طالعت افتد به گرگ

بگذریم از این مقال دل خراش

رزق را خونین مکن وقت معاش

بوسه بر تو رزق جان مصطفاست

اصلاً این سینه دکان مصطفاست

اصلاً از امروز پیراهن مپوش

یا اگر پوشیدی، از آهن مپوش

ای ز دست جد گرفته شیر خود

خورده ای شیر از سر تصویر خود

پس تو در واقع ز خود نوشیده ای

سال ها هر چند سِر پوشیده ای

آخر این تصویر طغیان می کند

یک علی اکبر نمایان می کند

بین سینه تا سرت سرخ است و صاف

وای از شمشیرهای بی غلاف

این محل بیت الحرام انبیاست

حنجر این طفل، جام انبیاست

جبرئیل از این محل جبریل شد

موسی از اینجا امیر نیل شد

این گلوگاه عروج انبیاست

این گلو، گاه گذرهای خداست

این گلو نرم است، گل پیچش کنید

خون آن گرم است، گل پیچش کنید

اف بر این حنجر فروشان دنی

اف بر این گل پیچ های آهنی

ما تو را در پرده ی دل بسته ایم

بهر تو از اشک محمل بسته ایم

ما مواظب می شویم احساس را

قاب می گیریم عطر یاس را

در خبرها آمده گیسوی تو

زخم بر می داشت مثل روی تو

من حکایت می کنم تفهیم را

در حسین بن علی ترسیم را

سرخی این گونه را آسیب نیست

راه زردی در مسیر سیب نیست

لیک باید ایمنی از خاک داشت

گونه را بر خاک اگر سیبی گذاشت

شاید از سمّ فرس نیمش کنند

مردم پر حرص تقسیمش کنند

ما سر یک ظهر عاشق می شویم

لایق داغ شقایق می شویم

چشم هایت مسلخ سیّار ماست

مردن از چشم عزیزان کار ماست

وقت آن آمد که گل پاشی کنم

دلبران را تازه نقاشی کنم

ای حبیبت از حنا رعنا شده

در غمت پیر جوان معنا شده

عابست را بی لباس آمد جنون

کاین منم انّا الیه راجعون

مسلمت را عشق تو بر دار کرد

بی سران را شوق تو سردار کرد

حُر ز دشنام تو شیرین کرد کام

بر تو و دشنام تلخت السلام

ای بُریرت دل بریده از فلک

ای زهیرت هاتف انا معک

ای به عباس تو دریا معتقد

وی به اطفالت مسیحا معتقد

این تویی احلی من القاسم شده

تلخیِ من را هو الدائم شده

ای علی اکبر اذانت را افق

ای افق ها در نماز تو قُرُق

ای همه یاران تو فانی شده

معنی از اعیاد، طوفانی شده

هر کجا عید ولایت داشتیم

ما به یک ششماهه عادت داشتیم

باز هم عید است و هنگام نوید

ترک عادت کی کنم هنگام عید

گر چه تو در تشنگی کوشیده ای

از سر انگشت نبی نوشیده ای

اصغرت حتی به خاتم لب نزد

لب به انگشت تو و زینب نزد

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1931
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
پنج شنبه 25 ارديبهشت 1393

دلم گرفته از این انتظار طولانی

به پشت پرده غیبت چقدر می مانی

 

سرم فدای قدمهای تو بگو امشب

کجا برای غم عمه روضه میخوانی؟

 

فدای شال سیاهت که دور گردن توست

چقدر مثل دل عمه ات پریشانی

 

 به یاد غربت زینب دو دیده ات خون است

دلت شکسته ترین شد امامِ بارانی

 

به گوشه ای ز نگاهت بیا بخر ما را

به پای درد دل عمه ات ببر ما را

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2162
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393

ذره بودم که آفتابم کرد

خاک پای ابوترابم کرد

از ازل تا همیشه آینه ها

محو رخسار آن جنابم کرد

عقل من می رسید شکر خدا

جزء دیوانه ها حسابم کرد

آن قدر روی دست خود ماندم

تا ید الله انتخابم کرد

عشق او گاه آتشم می زد

غم دوری اش عذابم کرد

در نجف سینه بیقرار از عشق

گفت «لا یمکن الفرار» از عشق

زخمی ام التیام می خواهم

التیام از امام می خواهم

السلام علیک یا ساقی

من علیک السلام می خواهم

گاه گاهی کمی جنون دارم

من جنونی مدام می خواهم

من نمکدان شکسته ام آقا

بی مرامم، مرام می خواهم

لحظه ی مرگ چشم در راهم

از تو حُسن ختام می خواهم

در نجف سینه بیقرار از عشق

گفت «لا یمکن الفرار» از عشق 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2135
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393

امام علی(ع)-مدح  

 

باید این نفس سرکش ما را ، با کمند تو در حصار کشید

بعد با حلقه های گیسویت ، باید این صید را به دار کشید

دل ما را به زور آدم کن! ، جنبه ی اختیار در ما نیست

کافی است اینهمه بلایی که ، دلم از دست اختیار کشید

صحبت از عشق تو اگر باشد ، کاری از اختیار ساخته نیست

جذبه ی چشم تو دلم را در ، دام "لایمکن الفرار" کشید

تو همانی که حضرت خالق ، از همان روز اول خلقت

تا سحرگاه روز سیزدهم سر راه تو انتظار کشید

حضرت آدم و خلیل و ذبیح، و ابابیل و آسمان و زمین ...!

میهمانی عزیزم می آید، خالق از کلّ خلق کار کشید

درب کعبه برای مولا نیست نفس مشرکان به آن خورده

شأن مولا أجلِّ از اینهاست، جور آن درب مستجار کشید

کار خلقت فقط ازآن خداست من نگفتم تو خالقی اما

تو "یداللهی" و خدا با دست، جلوه ی "لیل و النّهار" کشید

دست تو نقش زد خلایق را هر کسی را برای کاری ساخت

سهم ما شد که نوکری بکنیم، ایل ما منّت نگار کشد

دست تو، تیغ تو به جای خودش، اسم تو سست می کند پا را

تا شنیدند "حیدر" آمده است، دشمن از وحشتش هوار کشید

هیبت حیدرانه ی مولا ترس در قلب لشکر اندازد

تهِ لشکر فرار کردند از نعره ای که طلایه دار کشید!

عبدود که بزرگ این قوم است عددی نیست در مصاف علی

زرد شد رنگ چهره اش و قتی اسد الله ذوالفقار کشید

شب تشخیص مرد از نامرد، شیر خفته میان بستر بود

ترس از مرگ پای ترسو را با پیمبر به سوی غار کشید

آن شرابی که بامداد الست، دست حیدر به کاسه ی ما ریخت

تا خودِ لحظه ی "یَموت یَرَنی"، حال و روز مرا خمار کشید

چاره ای نیست دست ما بسته است که خدا گفته خودکشی ممنوع!

ورنه با اینهمه جلال و جمال، کار ما هم به انتحار کشید...

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1969
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393
وقتی هدیه امام رضا(ع) به شهادت رسید/ می‌گفت دوست دارم قبل از شهادت، اسیر و شکنجه شوم

 

 او خوب بود و ساده. خوب به معنای آنکه از حضورش حس لذت بخش آرامش و سبکی به تو دست بدهد و ساده از آن جهت که هرچه بود همان را نشان می دهد، نه فریبی در کار هست، نه خودنمایی و نه بازارگرمی. او خوب بود و ساده...

و مطمئنت می کرد که حرف دل و زبانش یکی است. مطمئنت می کرد نشانی را درست آمده ای. حمید، مصداق مومن واقعی بود. از همان کسانی که مثل قاصدک رها هستند و در عین رهایی دربند. در بند این که پیام بهار را به  گوش همه برسانند. و حمید میانلو قاصدک سبکبالی بود که چند روزی در این زمین با ایمان، با شور، با مبارزه، با هدف و با شهادت گام برداشت.

اسیر عشق به خدا بود و آزاد از هرچه رنگ و نام و نان... او خوب بود و ساده...

گفتگو با پدر و مادر این شهید فرصت خوبی بود تا در سالروز شهادتش کمی با این ساکن باغ ملکوت آشنا شویم.

 

 

*

سه تا فرزند دارم دو تا دختر و یک پسر که حمید فرزند دوم من است. سال 1342 جنوب تهران ساکن بودیم که حمید به دنیا آمد؛ وقتی باردار بودم به مشهد رفته بودم در حال زیارت حال خوشی پیدا کردم یادم هست در گوشه ای از حرم نشسته بودم که خوابم برد و امام رضا(ع) را در خواب دیدم که فرمودند: «بلند شو، فرزند شما پسر است او را رضا صدا بزنید»، گفتم: «اسم برادرم رضا است» و حضرت فرمودند: «او را حمید رضا صدا بزنید» که ما او را حمید صدا میزدیم.

وقتی که حمید دو ساله بود تشنج کرد و... قلبش از حرکت ایستاد حمید را رو به قبله گذاشتیم و پارچه سفیدی کشیدیم روی بدنش، خیلی دلم شکست به امام رضا(ع) متوسل شدم و گفتم: «یا امام غریب! بچه ام را از تو میخواهم، اگر بچه ی منو به من برنگردونی، شکایت می برم پیش جدتان، رسول الله» خدا شاهد است یک لحظه پدرش ملافه را کنار زد، حمید بلند شد و در حیاط مشغول بازی شد. انگار نه انگار که اتفاقی برایش افتاده. همسایه ها همدیگر را خبر کردند و گفتند معجزه شده است.

*

هفت ساله بود که در اوج روزهای گرم تابستان روزه می گرفت و نمازش ترک نمی شد. از فرصت کودکی برای یادگیری و تلاوت قرآن استفاده می کرد، سرنوشت زیبای حمید از جلسات قرآن و هیأت شکل گرفت. یعنی این نبود که همه چیز یک دفعه اتفاق بیفتد، همین معنویات به رشد شخصیتش کمک کرد، نماز و قرآن بالی برای پروازش بود.

*

چون درسش خوب بود دوران دبیرستان به مدرسه البرز رفت، سال 1356بحبوحه انقلاب بود و حمید آرام نمی گرفت تا اینکه نظم مدرسه را با حرف هایش بهم ریخت و چند بار بچه ها را از کلاس بیرون برد. وقتی به خانه می آمد فکر می کردم جزوه ی درسی در دست دارد. بعدها فهمیدم که اعلامیه امام خمینی(ره) را می نوشته و بهمراه دوستانش پخش می کرده تا اینکه یک روز دستگیر شد و او را به دادگستری فرستادند، من هم برای پیگیری موضوع به دادگاه رفتم. در اوج خفقانی که ساواک درست کرده بود، این رئیس دادگاه واقعاً انسان خوبی بود وقتی دید من گریه میکنم گفت: «خانم برای چی گریه می کنی؟ من نمی گذارم بچه تون دست ساواک بیفته» و رو به حمید کرد و پرسید: «تو شاه را میشناسی؟ امام را چطور؟»

-           خوب میشناسم شاه داره به این مملکت خیانت میکنه و امام میخواد بیاد خدمت کنه

دوباره از حمید پرسید:« یعنی این رو تو تشخیص دادی؟ »

-           حتما تشخیص دادم که دارم اعلامیه پخش میکنم.

رئیس دادگاه گفت : «توی کل دنیا وقتی بچه ها انقلاب میکنند به پیروزی میرسه و این انقلاب هم پیروز میشه» به من گفت: «خانم برو خیالت جمع باشه. این انقلاب هم پیروز میشه».

*

برای مجازاتش قرار شد حمید را به بازداشتگاهی در شهر زیبا بفرستند. هیچوقت یادم نمی رود وقتی حمید را می خواستند ببرند دستهایش را بالا گرفت و گفت:«یا ابوالفضل(ع)! خودت کمکم کن». بعد از چند روز به یاری حضرت عباس(ع) حمید آزاد شد.

*

بعد از انقلاب در کمیته انقلاب اسلامی، حزب جمهوری و دادستانی انقلاب اسلامی تهران فعالیت می کرد. زمانی که برای شناسایی خانه های تیمی منافقین می رفت به او گفتند: خیلی حواست جمع باشه.

حمید هم میگفت: آخرش که چی؟ بالاخره یه روز هم ما باید بریم دیگه، چه بهتر که با شهادت برویم.

*

از سال 59 پای حمید به جبهه باز شد، هربار هم که منطقه می رفت، مجروح بر می گشت، اما اخلاقش طوری بود که چیزی تعریف نمی کرد. حتی از ماجرای عملیات والفجر مقدماتی که  تیر خورد و از هوش رفت و آوردندش عقب، و بعد فرستادندش اصفهان، چیزی نگفت و با همان حال مجروحیت دوباره برگشت خط مقدم.

حمید از شهادت و دوری دوستانش خیلی رنج می برد. شاید بعد از رفتن رفقایش احساس تنهایی می کرد.

*

هر کاری کرد حمید لب به غذا نزد.

مادر، ثانیه های بی شمار و روزهای زیادی را به انتظار سپری کرده بود تا حمید از جبهه برگردد حالا هم که حمید به مرخصی آمده بود نه چیزی می گفت و نه لب به غذا می زد، مادر نگران بود و از دل پر غصّه ی پسرش خبر نداشت.

چشم های حمید خبر از حادثه ای بزرگ می داد؛ دلش در کانال کمیل منطقه فکه جامانده بود پیش بچه هایی که گرسنه و تشنه جان داده بودند و پیکرهایشان غریبانه در عملیات والفجر مقدماتی گوشه کانال مانده بود. کانال در محاصره بود، چشمش که به آب می افتاد، بغض راه گلویش را می بست. چشم که روی هم می گذاشت چهره تک تک بچه های گردان جلوی چشمش می آمد، کتاب دعا را باز می کرد آرام آرام ذکر می گفت: السلام علیک یا ثارالله ... و داغ دلش از چشم هایش سرازیر می شد.

دیگر طاقت نیاورد و از حمید پرسید: «آخه حمید یه چیزی بگو، توی جبهه چی کار میکردی؟ می گفت: ما کاری نمی کنیم هر چه هست خداست و من فقط خاک بازی می کنم، خاک ها رو روی هم می ریزیم تپه درست میکنیم.» به خیالش می خواست نگران نشوم.

 

با اینکه در لشکر 27 حضرت رسول(ص) کارهای اطلاعات عملیاتی می کرد، اما بسیار متواضع بود. یعنی اهل بوق و کرنا کردن خدمت هایش نبود. وقتی هم از او می پرسیدیم که در جبهه چه کار میکنی؟ جواب می داد: «یه بیل دستمه باهاش کپه کپه خاک درست می کنم» تا اینکه یک شب در ماه رمضان خواب دیدم با حمید کنار اروند رود هستیم، حمید هم که با لباس غواصی لب آب ایستاده بود پرسید: «مامان چرا اومدی اینجا؟» گفتم:«اومدم ببینم تو چیکار میکنی؟ این لباسها چیه که پوشیدی؟»

-           این لباسها مثل ماهی میمونه، مگه ندیدی که ماهی دمشو تکون میده؟ بعد ادامه داد: «مامان همراهم میایی؟ نمیترسی بیای تو آب؟»

-           من از هیچی نمیترسم.

همینطور خم شد گفت: «پای منو بگیر»

پاهاشو گرفتم و حمید زیرآبی رفت. آنقدر که آب اروندرود خروشان و مواج شد بعد گفت: «خیالت راحت شد حالا برو از اینجا به بعد دیگه نمیتونی بیای، پامو رها کن بگذار من برم» یک لحظه پاشو رها کردم و از خواب پریدم.

جریان خواب را برای دامادم تعریف کردم. دامادم چند شبی بود که با بی میلی افطاری و سحری می خورد. حدس زدم که از موضوعی اطلاع دارد و به روی ما نمی آورد، پرسیدم از حمیدم خبر داری؟ و گفتم: «تو که میدونی من همه خواب هام تعبیر می شه بگو ببینم چی شده؟» بعد از مکثی طولانی گفت: «همون شبی که جریان خواب رو برام تعریف کردید بچه ها رفته بودند برای شناسایی در منطقه اروند که به اسارت در اومدند و دیگه هیچ خبری ازشون نیست» از آن روز دیگر حالم دگرگون شد و مدام به معراج شهدا می رفتم. حمید رفته بود که رفته بود...

 

 

*

در یکی از دست نوشته هایش اینطور گفته بود: «حمید میانلو مطلق در تاریخ 16/9/1342 به دنیا آمده. خداوند وی را به این دنیا آورده و وی در مقابل خداوند متعال مسئول می باشد. او باید خود را فدای اسلام و انقلاب و امام نماید. از خداوند می خواهم که من را بیامرزد و از گناهان من درگذرد. می دانم که در روز شنبه از این دنیا می روم، ولی نمی دانم در کدام ماه و سال. فقط می دانم که در روز شنبه شهید می شوم.»

*

حمید در شب 21 اردیبهشت 1364 برای شناسایی مواضع عراقی ها، به همراه چند تا از بچه های اطلاعات شناسایی با قایق می روند که بعداز درگیری با دشمن، مفقود الاثر می شوند. مدتی گذشت و ما اطلاع دقیقی نداشتیم که چه شده، تا اینکه در مرداد 64 از طرف هلال احمر به ما اطلاع دادند که حمید بعد از شکنجه در اسارت به شهادت رسیده و پیکرش را هم در قبرستان زبیر بصره دفن کرد ه اند.

همان طوری که آرزو داشت رفت. حمید دلش نمی خواست با  اصابت یک تیر به شهادت برسد و می گفت: «دوست دارم اسیر بشوم و شکنجه ام بدهند و بعد به شهادت برسم.»

داغ شهادتش سخت بود، بی خبری و سرگردانی سخت تر...

*

در وصیت نامه نورانی اش سفارش هایی به امت حزب الله کرده که چراغ راه مشتاقان است:

بار خدایا بیامرز برایم گناهانی که بدرند پرده ها را، بار خدایا بیامرز برایم گناهانی که فرو بارند بدبختیها را، بار خدایا بیامرز گناهانی که دگرگون سازند نعمتها را... خدایا خالصم گردان، خدایا عاشقم گردان و سپس بمیران مرا و در زمره توبه کنندگان قرار ده...

 

گفتگو و تنظیم برای رجانیوز: مهدی طوقانی

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: شهیدحمیدمیانلو , رایه الهدی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2323
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 24 ارديبهشت 1393

 

مِنّتِ زلف تو دارم که گرفتارم کرد

گوهر مهر تو اینگونه خریدارم کرد

کافری بیش نبودم عَلَوی ام کردی

نفس عشق شما بود که بیدارم کرد

کار و بارِ دلم از مِهر شما سکه شده

عاقبت عشق، مرا شُهره ی بازارم کرد

تا قیامت به خدا گردن من حق دارد

آن کسی را که سر کوی تو بیمارم کرد

سایه ی لطف خودت را ز سرم کم نکنی

برکت سایه ی تو لایق دربارم کرد

کیمیایی بنما تا زرّ نابم سازی

اربعینی بطلب تا که شرابم سازی

ای علمدار خدا صاحب شمشیر دو سر

اسدالله ترین ای زره پیغمبر

هر کسی در پی آن است به جایی برسد

سر نهادن به کف پای تو مارا خوشتر

یکی از پا به رکابان حریمت حمزه

گوشه ای از سَکَنات و وَجَناتت جعفر

ضربه ای را که تو در غزوه ی احزاب زدی

از عبادات ملک،جن و بشر سنگین تر

کس جلودار تو ای حیدر کرار نبود

شاهد قدرت بازوی تو باب الخیبر

بی سبب نیست که عباس زره میپوشد

در دلِ علقمه میگفت اناابن الحیدر

یل شمشیر زن قطب جهان می‌باشی

اسدالله زمین شیر زمان می‌باشی

قامتی نیست که در پیش قدت تا نشود

ملکی نیست که تا پیش قدت پا نشود

به خداوند قسم دور حریمت مریم

گر نیفتد ز نفس مادر عیسا نشود

هر کسی قنبرتان را به تمسخر گیرد

به زمینی تو بکوبیش دگر پا نشود

تا که تو آب بر این نخل رطب میریزی

خار این نخل محال است که خرما نشود

من دخیل حرم شاهِ نجف می‌باشم

هو مدد گر گره ی نوکریم وا نشود

هر کسی خادم دربار تو در عالم نیست

میتوان گفت که از سلسله ی آدم نیست

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2176
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 15 ارديبهشت 1393

 

بر لب ساحلی که جا ماندم

شادم از اینکه که کشتی ام آمد

باید امشب به آسمان بروم

چون که ماه بهشتی ام آمد

 

باید این شهر را مناره کنیم

آسمان را پر از ستاره کنیم

یا من ارجو لکل خیر بیا

تا به سمت شما اشاره کنیم

 

خبر تازه اینکه کفر اینجا

توی این شهر می شود تقدیس

آن طرف عده ای فرشته نما

تازه دارند می شوند ابلیس

 

گرچه خون کرده اند بعضی ها

دل این ماه آسمانی را

ولی این ماه صاحبی دارد

که زمین می زند کسانی را

 

گرچه آغاز شعر امشب را

گله از دست ناکسان کردیم

بگذریم ماه، ماه علی است

به علی واگذارشان کردیم

 

روی بال فرشته های خدا

همصدا با دعای ماه رجب

بفرستید با ملائک عرش

صلواتی به وسعت امشب

 

شب میلادهایمان مثل

شب دلدادگی، شب وصل است

این بهاری که از خدا داریم

یک بهار چهارده فصل است  

 

آری امشب که جشن می گیریم

شب میلاد فصل پنجم ماست

گل بریزید روی خاک بقیع

که بقیعش بهشت مردم ماست

 

اسمتان مثل اسم پیغمبر

در میان نوشته های خداست

نامتان هم همیشه در همه جا

ذکر خیر فرشته های خداست

 

چارمین میوه ی دل حیدر

چارمین نور چشمی مادر

جابر آورده پیش محضرتان

اشتیاق سلام پیغمبر

 

از پدر هیبت حسینی را

در رگ و خون و جان و تن دارید

از طریق سیادت مادر

سیرت و صورت حسن دارید

 

آب یعنی که روشنایی علم

علم یعنی که نور پاک شما

پس عصا را شما زدی بر آب

تا گذر کرد حضرت موسی

 

حرف حرف کلامتان آقا

روی دلها طبیب می ریزد

قوم جابر به شوق می آید

از درختی که سیب می ریزد

 

نامتان را به زیر لب می برد

که به آتش پرید ابراهیم

گوشه ای از شکوه نور شماست

ملکوتی که دید ابراهیم

 

بی ولای علی و مهر شما

فایده ای نمی کند ایمان

دین چه چیزی است جز ولای شما

یا چه چیزی است جز محبتتان

 

وقتی از کوچه ها عبور کنید

کوچه از شوق می شود دریا

بسکه در وصفتان به هم گفتند

اشبه الناس به رسول خدا

 

با سرشک شما شروع شده

خط سرخ غروب های منا

چشمتان گریه می کند هر شب

پای گودال عصر عاشورا

 

کربلا کربلا سفر کردید

از دل شام هم گذر کردید

ای مسافر چگونه این همه راه

با سر روی نیزه سر کردید؟

 

پیش رأس بریده در آن شب

با رقیه پدر پدر کردید

آه از آن ساعتی که گذشت

به رقیه، به سر نظر کردید

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: برچسب‌ها: شعرآیینی , حاج رحمان نوازنی , رایه الهدی , بیت المهدی کرج , امام باقر(ع) ,
:: بازدید از این مطلب : 2271
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 21 اسفند 1392

حضرت زهرا(س)-شهادت

 

ناگهان آسمان پریشان شد

بی کسی علی نمایان شد

خطبه های غدیر رفت از یاد

یک مدینه غلام شیطان شد

کاش می شد نوشت ای مردم

آتش این بار هم گلستان شد

عده ای آمدند با هیزم...

کعبه در پشت دود پنهان شد

درِ این خانه سوخت در آتش؟!

یا شکسته ؟ حسین حیران شد

فاطمه مادر شهید شد و

چشم فضه چو ابر باران شد

دست خیبر گشا میان طناب

دست زهرا کبود و بی جان شد

وسط کوچه ها یهودی شهر

به خودش آمدو مسلمان شد

از غریبی حیدر و زهرا

عرش و فرش و مدینه لرزان شد

هر چه ما می کشیم از اینجاست

کوچه بنیانگذار کرببلاست

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2226
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 21 اسفند 1392

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه

 

حال ما دنیا نشینان بی تو اصلاً خوب نیست

بی تو در دنیای ما جز فتنه و آشوب نیست

باغ های این حوالی را همه سرما زده

دور از خورشید هرگز حاصلی مرغوب نیست

خوب می دانم شبیه عاشقانت نیستم

خوب می دانی که اوضاع دلم مطلوب نیست

قلبم از فرط گنه ویرانه شد ، پس لاجرم

جایگاه چون تو شاهی خانه ی مخروب نیست

بی تو آداب مسلمانی دگرگون گشته است

شیعه ی این روزها چندان به تو منسوب نیست

دیده آلوده ، دل آلوده ، نفس آلوده ، آه

جز تو امیدی برای بنده ی معیوب نیست

کاش می شد خاک پایت سرمه ی چشمم شود

آخر این مژگان من کمتر که از جاروب نیست

با تمام این سخن ها کاش برگردی نگار

کاسه ی صبر من بیچاره چون ایوب نیست

مادرت در کوچه ها فریاد زد مهدی بیا

زودتر برگرد حال و روز مادر خوب نیست

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2071
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 21 اسفند 1392

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه

 

دمی که منجی عالم ظهور خواهد کرد

ز کوچه های مدینه عبور خواهد کرد

نگار، نامه ی اعمال عاشقانش را

دوباره بهر گزینش مرور خواهد کرد

هنوز موسی عمران نشسته در سینا

که نور عشق تجلا به طور خواهد کرد

قیام قامت قائم  قیامتی دارد

که خود اشاره به یوم النشور خواهد کرد

که یاد منتظرانی که خفته اند به خاک 

دعا به اهل قبورالسرور خواهد کرد

زمانه بد شد، در حیرتم، چو یار آید

به ذهن خلق چه فکری خطور خواهد کرد

بنی سقیفه مبادا درش بسوزانند

که او مقابله با ظلم و زور خواهد کرد

پی اقامه ی حق آن مجاهد علوی

مدد طلب ز خدای غفور خواهد کرد

گرش شناخته ای نیست حاجت دیدن

که محرمت به حریم حضور خواهد کرد

عمل ملاک بود بر دوستان مهدی را

وگرنه دامنش از دست، دور خواهد کرد

بگو به زائر ظلمت نشین که آن خورشید

بقیع فاطمه را غرق نور خواهد کرد

فدک ستانده ز غاصب، قباله ای دیگر

بنام نامی زهرا صدور خواهد کرد

تو ذره ای و ((کلامی)) به شعر غره مشو

که دوست دوری از اهل غرور خواهد شد

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2149
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
چهار شنبه 21 اسفند 1392

 

آهت اگر دامان آدم را بگیرد

آتش تمام اهل عالم را بگیرد

آن روز غیر از دست هایت نیست دستی

تا باز هم از لطف دستم را بگیرد

بین غم و شادی اگر که غم، غم توست

همواره قلبم جانب غم را بگیرد

جز اشک بین چنته ام چیزی ندارم

ای کاش چشمان تو این کم را بگیرد

باید تقاصی را بگیری تا خدا هم

اینگونه از قلب تو ماتم را بگیرد

وقتی به یاد مادرت از دیده آید

این آب، حکم آب زمزم را بگیرد

این چشم هایم آمده در فاطمیه

خرجی ایّام محرّم را بگیرد

زهرا، برای زخم پهلو زخم بازو

باید که از دست تو مرهم را بگیرد

**

این روزها زینب دعا دارد خدا کاش

از مادرم این قامت خم را بگیرد

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2235
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 20 اسفند 1392

شنیده می‌شود از آسمان صدایی که...
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...

نبود هیچ کسی جز خدا،خدایی که...
نوشت نام تو را، نام آشنایی که -

پس از نوشتن آن آسمان تبسم کرد
و از شنیدنش افلاک دست و پا گم کرد

نوشت فاطمه، شاعر زبانش الکن شد
نوشت فاطمه هفت آسمان مزین شد

نوشت فاطمه تکلیف نور روشن شد
دلیل خلق زمین و زمان معین شد

نوشت فاطمه یعنی خدا غزل گفته است
غزل قصیده‌ی نابی که در ازل گفته است

نوشت فاطمه تعریف دیگری دارد
ز درک خاک مقام فراتری دارد

خوشا به حال پیمبر چه مادری دارد
درون خانه بهشت معطری دارد

پدر همیشه کنارت حضور گرمی داشت
برای وصف تو از عرش واژه بر می‌داشت

چرا که روی زمین واژه‌ی وزینی نیست
و شأن وصف تو اوصاف اینچنینی نیست

و جای صحبت این شاعر زمینی نیست
و شعر گفتن ما غیر شرمگینی نیست

خدا فراتر از این واژه‌ها کشیده تو را
گمان کنم که تو را، اصلاً آفریده تو را

که گرد چادر تو آسمان طواف کند
و زیر سایه‌ی آن کعبه اعتکاف کند

ملک ببیند و آنگاه اعتراف کند
که این شکوه جهان را پر از عفاف کند

کتاب زندگی‌ات را مرور باید کرد
مرور کوثر و تطهیر و نور باید کرد

در آن زمان که دل از روزگار دلخور بود
و وصف مردمش الهاکم‌التکاثر بود

درون خانه‌ی تو نان فقر آجر بود
شبیه شعب ابی‌طالب از خدا پر بود

بهشت عالم بالا برایت آماده است
حصیر خانه‌ی مولا به پایت افتاده است

به حکم عشق بنا شد در آسمان علی
علی از آن تو باشد... تو هم از آن علی

چه عاشقانه همه عمر مهربان علی!
به نان خشک علی ساختی، به جان علی

از آسمان نگاهت ستاره می‌خواهم
اگر اجازه دهی با اشاره می‌خواهم-

به یاد آن دل از شهر خسته بنویسم
کنار شعر دو رکعت، نشسته بنویسم

شکسته آمده‌ام تا شکسته بنویسم
و پیش چشم تو با دست بسته بنویسم

به شعر از نفس افتاده جان تازه بده
و مادری کن و این بار هم اجازه بده

به افتخار بگوییم از تبار توایم
هنوز هم که هنوز است بی‌قرار توایم

اگر چه ما همه در حسرت مزار توایم
کنار حضرت معصومه[س] در کنار توایم

فضای سینه پر از عشق بی‌کرانه‌ی توست
"کرم نما و فرود آ که خانه خانه‌ی توست"



شاعر:سید حمیدرضا برقعی

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2274
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 6 اسفند 1392

کم می خوریم غصه ی دنیای بی تو را

 با اینکه می کشیم نفس های بی تو را

 امروز هم بدون تو بر ما گذشت کاش

 فکری کنیم غربت فردای بی تو را

 شرمنده ایم از اینکه نهادیم روز و شب

 بر بستر زمین سر تنهای بی تو را

 زخمی که از فراق بر این سینه خورده است

 در خود اثر نداد مداوای بی تو را

 ما هرچه می کشیم از این بی تو بودن است

 با گریه پر کنیم مگر جای بی تو را

 جز در میان روضه و هیئت بگو کجا

 خرجش کنیم دیدۀ دریای بی تو را

 خواندیم از زبان تو ای وای مادرم

 آتش زدیم روضه زهرای بی تو را

 

محمدبیابانی

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1684
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
سه شنبه 6 اسفند 1392

امام زمان(عج)-مناجات فاطمیه

 

برات وصل امضاء می‌شد ای کاش

گره از کار دل وا می‌شد ای کاش

برای دیدنت ای حضرت اشک

دو چشمانم چو دریا می‌شد ای کاش

سحرگاهی به یمن مقدم تو

سرای ما مصفا می‌شد ای کاش

وجود زخمی و آلوده ی من

به پیش پای تو پا می‌شد ای کاش

دل غمدیده و پر درد ما هم

به دست تو مداوا می‌شد ای کاش

میان زمره ی چشم انتظاران

ز زحمت نام ما جا می‌شد ای کاش

دل آواره‌ام در زیر پایت

شبیه خاک صحرا می‌شد ای کاش

مسیر وصل ما هم چو شهیدان

به سوی آسمان ها می‌شد ای کاش

دم آخر تن صد پاره ی ما

غبار راه زهرا(س) می‌شد ای کاش

دل نامحرم ما محرم آن

غریبی‌های مولا می‌شد ای کاش

پس از چنیدن و چند صد سال گریه

دگر دستان او وا می شد ای کاش

به برق ذولفقاری خاک خورده

غرور شیعه معنا می‌شد ای کاش

مزار مخفی یاس مدینه

به دستان تو پیدا می شد ای کاش

غرور چادر خاکی کجایی؟

عزیز فاطمه پس کی میایی؟

 

قاسم نعمتی

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1627
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 25 بهمن 1392

امام زمان(عج)-مناجات

 

در دل خود كشیده ام نقش جمال یار را

پیشه خود نموده ام حالت انتظار را

ریخته دام و دانه شه از خط و خال خویشتن

صید نموده مرغ دل برده از او قرار را

سوزم و سازم از غمش روز و شبان به خون دل

تا كه مگر ببینم آن طرّه مشكبار را

دولت وصل او اگر یك شبی آیدم به كف

شرح فراق كی توان داد یك از هزار را

چشم امید دوختن، در ره وصل تا به كی

برده شرار هجر او از كفم اختیار را

ای مه برج معدلت پرده ز چهره برفكن

شوی ز چشم عاشقان زآب كرم غبار را

سوختگان خویش را كن نظر عنایتی

مرهمی از كرم بنه این دل داغدار را

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2090
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 25 بهمن 1392

 

که دهد مرا نشانی ز تو ای نگار جانی/ که نشان هر نشانی است نشان بی نشانی

نه ز صورت تو رسمی، نه ز معنی تو اسمی/ که برون ز هر خیالی و فزون ز هر گمانی

به تو ای یگانه دلبر، که شود دلیل و رهبر ؟/ نه تو را به حسن مانند و نه در کمال ثانی

مگر آنکه شعلهء روی تو سوز دل نشاند/ به تجلی تو بینند جمال «لن ترانی»

به کدام سعی و کوشش به تو می‏توان رسیدن/ مگر آنکه چهره بگشایی و به سوی خود کشانی

نه مرا مجال درگاه تو تا به سر بیایم/ نه تو آمدی که تا سر فکنم به مژدگانی

من و حسرت تو خوردن، من و از غم تو مردن/ چو دل از غمت نیاسود چه ز سود زندگانی

من و آتش فراقت من و سوز اشتیاقت/ که توان ز جان گذشتن نتوان ز یار ِجانی

چه خوش است صبر بلبل به امید صحبت گل/ من و بعد از این تحمل، تو و هر چه می توانی

دل مفتقر ز خونابه‏ی غصه‌ی تو سرخوش/ ز تو درد عین درمان، و غم تو شادمانی

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2333
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 6 بهمن 1392

پیامبر اکرم(ص)-مدح و ولادت

 

امشـب بـه مـلایک خبری تازه رسیده

لبخنـد نجـات از نـفس صبـح دمیـده

شیطان عوض جامه دل خویش دریده

اوصـاف خـدا از دهـن بت که شنیده

یک صبحدم و این همه اعیاد که دیده

اعیاد خدا گشته از ایـن صبح پدیدار

ای بحـر تجـلا! گهـرت باد مبارک

ای طور نبوت! شجـرت باد مبارک

ای مکه! نسیم سحـرت باد مبارک

ای آمنه! قرص قمـرت باد مبارک

میلاد گرامـی پسـرت باد مبارک

دامان تو تا حشر بود مطلع الانوار

ای گمشدگان! گمشدگان! راهبر آمد

در عرصـۀ بیدادگـری، دادگـر آمد

تکبیر بگویید که هجران به سر آمد

تهلیـل برآریـد کــه پیغامبـر آمد

پیغامبـر از بهـر نجـات بشـر آمد

آمد به جهان قافله را قافله سالار

توحیـد بـوَد لالۀ بستـان محمد

جبرییل بوَد مرغ گلستان محمد

تهلیل بگویید بـه فرمـان محمد

خلقت همه گشتند ثناخوان محمد

ذکر همگان آیـۀ مـا کان محمّد

از قول خدای احد قـادر دادار

این نـور جمـال ازل، ایـن خالق نور است

این هـم سخن موسی، در وادی طور است

این روی صُحُف، صورت زیبای زَبور است

این روح عدالت به محیط زر و زور است

این منجی آن دخترک زنده به گور است

این است که گل سبز کند از شررِ نار

این است کـه او بـود و همه خلق نبودند

این است که با نام خوشش نامه گشودند

این است که خیل ملکش سجده نمودند

وصفش همه گفتند و شنیدنـد و سرودند

گفتنـد و شنیدنـد و سرودنـد و ستودند

با این همه کردند به عجز سخن، اقرار

این است که توحیـد از او نـام گرفته

این است که خورشید از او وام گرفته

این است که از روح بشـر، دام گرفته

این است که دل از دمش آرام گرفته

این است که از دست خدا جام گرفته

سر تا قدم از علم الهی شده سرشار

ای جـان همـه عالــم و آدم بـه فدایت

ای هستیِ هستی کمی از لطف و عطایت

گلبوسـۀ فـردوس، بــه خاک کف پایت

روییـده مسیـح از نـفس روحْ فـزایت

کـار ملـک و ذکـر خداونــد، ثنـایت

این ذکر الهی است که دائم شده تکرار

ای چرخ کهن خاک ره طفل صغیرت

روشنگـر بــزم ازلـی روی منیـرت

تـا حشـر، بزرگـان جهانند حقیـرت

حتی به جنـان اهـل بهشتند فقیرت

پیغامبـران یکسـره بودنـد بشیرت

پیوسته نمودند به آقایی‌ات اقرار

اوصاف تو چون وصف خدا فوق حساب است

قرآن تـو را سلطـه بـر ایـن چـار کتاب است

حب تو ثواب است، ثـواب است، ثـواب است

بغض تو عقاب است، عقاب است، عقاب است

تـو آب حیاتـی و جهان بی تو سراب است

تو مهری و روز همه بی‌توست شب تار

ما امّت وحـی و تو پیام آور وحیی

تا هست خدایی خـدا، رهبر مایی

تو جان همه عالمی و در بر مایی

تو سایۀ لطف ازلی بـر سر مایی

تا شام ابد مشعل روشنگـر مایی

بی‌نور تو، توحید محال است، نه دشوار

بی دست تو حق بر روی کس در نگشاید

بــی دوستی ات حمـد خداونــد نشاید

بی حسن تـو یـوسف ز کسی دل نربایـد

بی نــام تـو زنگ غمـی از دل نزدایـد

مـدح تـو نـه از «میثم»، از خلق نیاید

گیـرم ز عقیـق همه ریزد دُرِ شهوار

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1585
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
یک شنبه 6 بهمن 1392

امام صادق(ع)-ولادت

 

مه ربیع نخستین مه سرور خداست

مه تبرّی و ماه نشاط اهل ولاست

مه مبارک میلاد خواجه ی لولاک

مه ولادت پنجم سلاله ی زهراست

شکفته در ارم باقر العلوم گلی

که عالم از نفسش رشک جنّة الاعلاست

به امّ فَروه بگویید اختری زادی

که در تجلاّی و آفتاب، ناپیداست

دمید هفده ماه ربیع، خورشیدی

که چون ولادت احمد وجود را، آراست

هزار یوسف صدّیق را به صدق امام

هزار دیده ی یعقوب را فروغ و ضیاست

هزار موسی عمران به طور او مدهوش

هزار عیسی مریم به فیض او احیاست

علوم مشرق و مغرب به پیش دانش او

چو قطره ایست که پنهان به وسعت دریاست

به پای کرسی درسش هزارها عالم

که همچنان علمند و مقامشان والاست

علوم کلۀ زلب جان فزایشان جاری

یکی به لحن حدیث و یکی به ذکر دعاست

یکی چو جابر جُعفی یکی ابوحمزه

یکی زُراره که کوه کمال سرتا پاست

هنوز مؤمن طاقش به هفت طاق یکی است

هنوز جابر حیّان زعلم چهره گشاست

هنوز مانده اروپا به علم او محتاج

هنوز شیفته اش آسیا و افریقاست

به وصف او گهر نظم و نثر قابل نیست

که نارساست به مدحش کلام هر چه رساست

رخش چراغ جمال و جمال آیت حق

دمش حیات کلام و کلام آب بقاست

حدیث صدق و صفا و کمال دانش اوست

هر آنچه در نفس روح بخش باد صباست

برای یافتن یک حدیث او همه خلق

اگر که سیر، تمام جهان کنند رواست

پیام سینه فروزش چراغ محفلِ دل

کلام روح فزایش به درد روح دواست

مه سپهر کمال، آفتاب غیب و شهود

امام جنّ و بشر شهریار ارض و سماست

به کلّ علم قسم بی چراغ دانش او

مسیر خلق چو راه ابو حنیفه خطاست

شروع مکتب او همچو بعثت نبوی

قیام علمی او خون سیّد الشّهداست

وجود، تشنه ی علم است و علم تا علم است

هماره تشنه ی نطق امام صادق ماست

خلاصه ای زمُتون کتاب تدریسش

تواضع و ادب و علم و حکمت و تقواست

از این که مذهب من جعفری است می بالم

فضیلت و شرف و اقتدار ما اینجاست

کلاس شیعه همیشه معلّمی دارد

که نور علم زکرسیِّ درس او برخاست

به هر کجا که زتوحید می رود سخنی

تو گویی آنکه هشام و مفضّلش گویاست

هر آنکه گشت جدا از امام صادق ما

خدا گواست زقرآن و اهل بیت جداست

به یک مباحثه ی او هزار باب کمال

به یک مکاتبه ی او دو صد چراغ هدی ست

هزار مرتبه گفتیم و باز می گوییم

که خطّ شیعه زخطّ ابوحنیفه جداست

زبان «میثم» و اوصاف حضرت صادق

عنایتی است که فوق همه عنایت هاست

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1621
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام زمان(عج)-مناجات

 

این چنین بر دلم افتاد ... به امّید خدا ...

... غم نخور ... می رسد امداد به امّید خدا

چه قدَر عقده در این سینه ی ما جمع شده

عقده ها می شود آزاد به امّید خدا

دل ما که به خدا تنگ شده، منتظریم

تا که از ما بکند یاد به امّید خدا

با دعای «فرج» و «ندبه» ی او مأنوسیم

کِی اثر می کند «اوراد» به امّید خدا ؟

باید از گندم بد بوی گنه دور شوم

تا شوم یار قلمداد به امّید خدا

گِره از کار گِره خورده ی ما باز شود

فرصتی می شود ایجاد به امّید خدا ...

... که به دست پسر فاطمه بوسه بزنیم

یک به یک با همه اولاد به امّید خدا

خبر آمدنش را همه جا پخش کنید

می رسد لحظه ی میعاد به امّید خدا

منتقم می رسد و روز ظهورش حتماً

می شود فاطمه دلشاد به امّید خدا

حرم خاکی خورشید و قمرهای بقیع

عاقبت می شود آباد به امّید خدا

مثل مشهد وسط صحن بقیع نصب کنیم ...

... دو سه تا پنجره فولاد به امّید خدا

لذتی دارد عجب تا که به ما می گوید:

آفرین! دست مریزاد! .... به امّید خدا ...

.... وعده ی بعدی ما «شارع بین الحرمین»

دم بگیریم همه با «لک لبّیک حسین»

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1594
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام زمان(عج)-مناجات

 

این چه حالیست که این دیده پریشان باشد؟

همه جا در پی دیدار هراسان باشد

از کنار دل من دیر سفر کن که دلم

چون غبار قدمت بی تو پریشان باشد

از تصدق به گدایت نظر لطف نما

شاهد فقر دلم خشکی چشمان باشد

من که این گونه نبودم تو خودت می دانی

بی کس و یار شدم درد فراوان باشد

چه کنم بهر ظهورت نشدم باعث خیر؟

تا به کی سائل تو در پی عصیان باشد؟

مپسند این همه عمرم به گنه صرف شود

عمر من بهر تو ای یوسف قرآن باشد

کو مناجات شب و شور و نشاط سحری؟

کو دگر دیده که در هجر تو گریان باشد؟

باز آن حال و هوا را به دلم برگردان

که دلم ساکن وادی شهیدان باشد

ما ز دیدار رخ رهبر خود مست توایم

پیر ما همنفس پیر جماران باشد

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1573
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام رضا(ع)-مناجات

 

روی دیوار قبر من با گِل،بنویسید السلام و علی

 حَجَةٌ الاغنیاءِ و الفقرا، انت فی قلبنا امام رضا

بنویسید عاشقش بوده، در خیالش ضریح می دیده

 صحن ها را مرور می کرده، هر شب از شوقِ وصل تا فردا

صورتم را به سمت قبله ولی، متمایل به چپ...فقط لطفا

 بگذارید روی سینه ی من، تربتِ اصل مشهدُ الاعلی

من که مشهد نرفته ام یعنی، رفته ام دل به دوست نسپردم

 بعد مرگم برای تشییعم، ببریدم زیارتِ آقا

رفته روح از تنم ولی حالا، من هم اذنِ دخول میخوانم

 متعجب نباش عطر حرم مرده را زنده میکند حتی

پای این شعر زار زار گریست،مادرم در هوای مرقد تو

 پدرم بغض کرده کافی نیست؟ بطلب جان مادرت ما را

قدرِ یک بوسه روی گنبد او، دوست دارم کبوترش باشم

 کاش روحم به خانه اش بپرد، قدر یک لحظه در حریم رضا...

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1584
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام رضا(ع)-مناجات

 

جبریل شدم بال و پرم را بدهم

خرجیِ مسیر سفرم را بدهم

با پایِ پیاده ام به راه افتادم

تا حق دلِ در به درم را بدهم

امروز اگر طی شد و عاشق نشدم

فردا چه جواب پدرم را بدهم

ای عشق بیا به پای من نیز بپیچ

فرصت نده اصلاً نظرم را بدهم

گیسوی پریشان مرا بافته اند

سهمیۀ جاروی حرم را بدهم

نقاره بزن گریه بگیری از من

بگذار زکات جگرم را بدهم

صیدم کن و بی ملاحظه ذبحم کن

آهو شدم این بار سرم را بدهم

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1654
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام رضا(ع)-مناجات

 

تو جلوۀ ربّی، حرمت هم طورت

تا طور رسیدیم همه با نورت

معراجِ خدا باغچه ای در باغت

جبریل مقرب شده یک غور¬ت

ما لب نزدیم باده¬ی هر کس را

آن باده حلال است که با انگورت

من عبد توأم بیشتر از مقدورم

تو ربّ منی بیشتر از مقدورت

آهو که زیاد است، مرا کلب کنید

ای جان به فدای تو و جنس جورت!

ما یاد گرفتیم که خرجت نکنیم

از برکتِ سلمانیِ نیشابورت

می میرم و زنده می شوم صد دفعه

نقاره که می زنند یعنی «صور»ت

پیش تو بزرگان همه کوچک هستند

آن گونه که می شود سلیمان مورت

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1700
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

وداع با ماه صفر

 

تقدیم به امام عصر (عج)

از من بپذیر نوکری هایم را

کوتاهی چشم و سینه و پایم را

آقا شب آخر صفر خالی کن

در صحن امام رضا خودت جایم را

***

تقدیم به علی بن موسی الرضا (ع)

ما را ز مسیر کربلا آوردند

با گریه ز شهر غصه ها آوردند

دیشب دلمان مدینه بود و امشب

ما را سر سفرۀ شما آوردند

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1690
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام رضا(ع)-مناجات

 

نیمه شبها تا سحر ذکر رضا باید گرفت

اینچنین حـاجات خود را از خدا باید گرفت

در جوار مرقدش هرگز به کم قـانع مشو

چونکه از مشهد برات کربلا باید گرفت

دست خالی آمدم امشب به درگاه شما

هرچه میخواهد دل از راه دعا باید گرفت

چشم در راه دعای خیرتان هستم، فقط

یک ضمانت از تو در روز جزا باید گرفت

می شود حالا دل مـن عازم باب الجواد

اجر و مزد نوکری را پس کجا باید گرفت؟

من که هستم ریزه خوار سفره ی احسانتان

تکّه نانی امشب از دست شما باید گرفت

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 2060
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام رضا(ع)-شهادت

 

خراسان می دهد بوی مدینه

خراسان کوه غم دارد به سینه

خراسان را سراسر غم گرفته

در و دیوار آن ماتم گرفته

خراسان! کو امام مهربانت؟

چه کردی با گرامی میهمانت؟

خراسان راز دل ها با رضا داشت

چه شب هایی که ذکر یا رضا داشت

خراسان کربلای دیگر ماست

مزار زاده ی پیغمبر ماست

خراسان! می دهد خاکت گواهی

ز مظلومی، شهیدی، بی گناهی

به دل داغ امامت را نهادند

امامت را به غربت زهر دادند

دریغا! میهمان در خانه کشتند

چه تنها و چه مظلومانه کشتند

امامِ اِنس و جان را زهر دادند

به تهدید و به ظلم و قهر دادند

ز نارِ زهرِ دشمن، نور می سوخت

سراپا همچو نخل طور می سوخت

ز جا برخاست با رنگ پریده

غریبانه، عبا بر سر کشیده

گهی بی تاب و گه در تاب می شد

همه چون شمع روشن آب می شد

میان حجره ی در بسته می سوخت

نمی زد دم ولی پیوسته می سوخت

ز هفده خواهر والا تبارش

دریغا کس نبودی در کنارش

به خود پیچید و تنها دست و پا زد

جوادش را، جوادش را صدا زد

دلش دریای خون، چشمش به در بود

امیدش دیدن روی پسر بود

پدر می گشت قلبش پاره پاره

پسر می کرد بر حالش نظاره

پدر چون شمع سوزان آب می شد

پسر هم مثل او بی تاب می شد

پدر آهسته چشم خویش می بست

پسر می دید و جان می داد از دست

پسر از پرده ی دل ناله سر داد

پدر هم جان در آغوش پسر داد

 

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1626
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
جمعه 13 دی 1392

امام رضا(ع)-شهادت

 

آقایمان آمد عبا روی سرش بود

رنگ کبودی بر تمام پیکرش بود

در کوچه یاد ماجرای کوچه افتاد

یافاطمه یافاطمه ذکر لبش بود

دستی به پهلو دست دیگر روی دیوار

پهلو گرفتن یادگار مادرش بود

او در میان حجره‌ای دربسته اما

صدها فرشته در کنار بسترش بود

او دست و پا می‌زد ولی با کام عطشان

گویا که دیگر لحظه‌های آخرش بود

اما تمام فکر و ذهنش کربلا بود

یاد غریبی‌های جد بی سرش بود

مردم گریز کربلایم اینچنین است

آمد جواد و لحظۀ آخر برش بود

اما به دشت کربلا جور دگر شد

اربابمان بالای نعش اکبرش بود

باید جوانان بنی هاشم بیایند

تا این بدن را بر در خیمه رسانند

 

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1744
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 9 دی 1392

امام حسن مجتبی(ع)-شهادت

 

چشمی که یک دریا حسینی اشک دارد

تازه تواند بر حسن یک قطره بارد

حتماً غریبیِ حسینش را چشیده

آنکه غریبیِ حسن را خون ببارد

اصلاً تمام کربلا داغ مدینه است

صلح حسن کرب و بلا را می نگارد

شیرین تر از جام شهادت، قتل صبر است

این را حسن بر اهل تقوا می سپارد

هر نوکری زهرا سفارش کرده باشد

باید غریبیِ حسن را پاسدارد

داراییِ خود را سه بار از جود بخشید

سائل کجا مانده به سلطان رو بیارد

او آگه از درخواستِ ما فی الضمیر است

حاجت نگفته حاجت دل را بر آرد

قاسم قسیم جام (احلی من عسل) شد

یعنی کرامت مثل بابا نیز دارد

عبداللهش پروردۀ دامان عشق است

یعنی خدا باب الحسینش می شمارد

هر کس که خواهد بر غریبی یار باشد

باید به روی هستیِ خود پا گذارد

قبر غریبش عن قریب آباد گردد

زهرا ز کار شیعیان دلشاد گردد

***

از وبلاگ حاج محمود ژولیده

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1484
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 9 دی 1392

امام حسن مجتبی(ع)-مدح

 

در مدح تو باید که ببندیم دهان را

وقتی که بریدند ادیبانه زبان را

ای آینه ی حسن خدا، یوسف مصری

با آمدنت تخته کند زود دکان را

بازار سر زلف تو از بسکه شلوغ است

انگشت به لب کرده زلیخا صفتان را

وصف مژه ها و خم ابروت مرا کشت

زحمت نده صیاد دگر تیر و کمان را

با تکه کلافی به وصال تو رسیدم

زهرا به حسابم زده این سود کلان را

تا سفره ی احسان کرم خانه تان هست

سائل نخورد ثانیه ای غصه ی نان را

زرتشت مسلمان شده ی چشم خمارت

انداختی از چشم همه دیر مغان را

ما بهتر از این روضه، بهشتی نشناسیم

بهتر که بچسبیم همین نقد جهان را

با طشت نگو، کوچه ی غم خون جگرت کرد

ترسم که به زینب برساند جریان را

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1574
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 9 دی 1392

حضرت رسول(ص)-شهادت

 

آسمان مدینه غمبار است

شهر، آشوب و کار دشوار است

بعد از این مکر و حیله بسیار است

چشم های علی گهر بار است

رنگ زهرا شبیه دیوار است

یک منادی به کوچه راه افتاد

خبر از رحلت نبی می داد

آه از بی کرانۀ بیداد

مرتضی مانده بود بی امداد

وای از رهبری که بی یار است

یک طرف پیکر نبی بر جا

آن طرف تر سقیفه ای برپا

مرگ بر آن نشست و آن شورا

که شده حاصلش غریبیِ ما

امت مصطفی عزادار است

غسل و کفن نبی حکایت داشت

علی از غربتش روایت داشت

خصم داعیۀ ولایت داشت

فاطمه از عدو شکایت داشت

نعش خیر البشر در آزار است

بر زمین پیکر پیامبر است

آب غسل و کفن هنوز تر است

صحبت هیزم و هجوم و در است

یاس را فصلِ برگ و بار و بَر است

سینۀ گُل چه جای مسمار است

اَبَتاه این چه وقت رفتن بود

ای پدر فصلِ یاریِ من بود

غنچه ام را گهِ رسیدن بود

دورِ یاسِ تو پر ز دشمن بود

گوئیا دور دور کفار است

رفتی ای طالعِ سپیدۀ من

قبله اَت قامت کشیدۀ من

رفتی ای خاک تو به دیدۀ من

تا نبینی قد خمیدۀ من

داغ من داغ آل اطهار است

 

محمودژولیده

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1515
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : گمنام
دو شنبه 9 دی 1392

حضرت رسول(ص)-شهادت

 

هر عاشقی ست در طلبت أیها الرّسول

اَلجَنَةُ لَهُ وَجَبَت أیها الرّسول

عالم هنوز تشنه ی درک حضور توست

أرض و سماست در طلبت أیها الرّسول

روشن شده است تا به ابد عالم وجود

از سجده ی نماز شبت أیها الرّسول

تو می روی و در دل هر کوچه جاری اَست

عطر متانت و ادبت أیها الرّسول

آماده ی سفر شدی و با وصیتت

جان ها اسیر تاب و تبت أیها الرّسول

گفتی رضای فاطمه شرط رضای توست

خشم خداست در غضبت أیها الرّسول

اما تو چشم بستی و یک شهر درد و داغ

شد سهم یاسِ جان به لبت أیها الرّسول

اجر رسالت تو ادا شد ولی چه زود

بی تو نصیب فاطمه شد چهره ای کبود

یوسف رحیمی

 

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلوات الله علیه:

"مَـنْ أَتَـانِی‏ زَائِـراً، وَجَبَـتْ‏ لَـهُ‏ شَفَـاعَتِـی‏،

وَ مَنْ‏ وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِی، وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ"

 

كامل الزیارات، ص 13، الباب 2، ح 9

 

رایةالهدی ، تارنمای هیئت کربلای بیت المهدی(عج) ، کــــــرج

:: موضوعات مرتبط: شـــعرآیینــــی , ,
:: بازدید از این مطلب : 1558
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.
درباره ما
شکر ،خدارا که درپناه حسینم(ع)،گیتی ازاین خوبتر،پناه ندارد........................... ....هرکسی با شمع رخسارت به وجهی عشق باخت/ زان میان پروانه را در اضطراب انداختی / گنج عشق خود نهادی در دل ویران ما / سایه دولت بر این کنج خراب انداختی.../ اللّهم عجّل لولیّک الفرج........ ...با عرض سلام و تحیّت خدمت شما بازدید کننده گرامی به اطلاع می رساند که """برنامه ی هفتگی هیئت کربلا (محمدشهر- عباس آباد - کرج ) به شرح ذیل می باشد: پنجشنبه شب ها ساعت21 با مداحی " حاج رحمــــــــان نـوازنـــــــی "/ لازم به توضیح است مراسماتی که بصورت مناسبتی برگزار می گردد از طریق سامانه پیام کوتاه به اطلاع عموم بزرگواران می رسد. سامانه پیام کوتـــــــــاه این هیئت نیز با شماره 30008191000002 پل ارتباطی بین ما و شما می باشد.لطفا نقدها و پیشنهاد های خود را و همچنین پیامک های مهـــــــــدوی و دلنوشته هایتان را جهت انعکاس در این تارنما برای ما ارسال نمایید.ضمنا جهت عضویت در این سامانه عبارت * یازهرا * را به شماره فوق پیامک نمایید. التماس دعا.
منو اصلی
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پیوندهای روزانه